فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب اسکندر اثر الیف شافاک pdf
«تاریک» برعکس مغازه دارهای مجاورش بعد از ظهرها به مسجد نمیرفت. حتی اگر مردم با دیدن ریشهای بلندش و آن تسبیحی که همیشه در دستش بود جور دیگری فکر میکردند باز هم حقیقت این بود که تاریک، آدم دینداری نبود. او به دلیل اینکه ریش، لک روی صورتش را میپوشاند و او را برازنده تر میکرد، ریشهایش را نمیزد. چرخاندن تسبیح هم نه از سر دینداری اش که تنها یک عادت بود.
در خانه کلکسیونی از تسبیح داشت ـ کهربا، شاہ مقصود، مرجان و یشم. تاریک در میان سه برادر از همه بزرگتر بود. اول از همه او بود که برای کار کردن کشور و استانبول را ترک کرد. آن اوایل در آلمان، در یک کارخانه ی تولید قطعات اتومبیل، به عنوان کارگر استخدام شده بود. اما از نظر او کار بسیار طاقت فرسا بود و آلمانیها غیر قابل تحمل بودند و یادگیری زبانشان غیر ممکن بود.
اگر آلمانیها از تو خوششان نمیآمد، با هیچ تلاشی نمیتوانستی این را عوض کنی. تو را برای کار به مملکتشان راه داده اند، نه برای دادن دست دوستی و خوش و بش کردن و بعد از اینکه کارشان با تو تمام بشود، دوست دارند که راهت را بگیری و از آنجا بروی. اینجا کار کردن با آنچه آن را دوستانه یا مردانه بدانی، کاملاً فرق داشت. گاهی ممکن بود که در میان آنها رفتاری دوستانه و خودمانی هم دید اما صمیمی شدن با آنها غیرممکن بود.
از طرف دیگر برای اینکه بتوانی روی پای خودت بایستی، هر کمکی از دست شان بربیاید، انجام میدادند. درست بود که کاری میکردند که خودت را بی پناه حس کنی، اما تاریک هم هرگز در برقرار کردن ارتباط دوستانه با دیگران موفق نبود. یکبار با یک مرد اهل تونس که در همان کارخانه کار میکرد، دوست شده بود.
- حجم فایل : 74 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 506 ص