فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب افسانه مرگ پیما اثر دیوید گمل pdf
دراس خندید و گفت: «دوست دارم بگم دانش گسترده ام در زمینه ی تاکتیک های جنگی من رو به این نتیجه رسوند، اما جواب ساده تر از این حرف هاست. سی نفر این رو پیشگویی کردن و اونها آدم های باهوشین. معمولا خیلی علاقه ای به جادوگرها و امثال شون ندارم، اما این پسرها جنگجوهای فوق العاده این.» کلاهخود سیاهش را از روی سرش برداشت و انگشتانش را میان موهای پرپشت سفیدرنگش فرو برد. به پلین گفت: «خوب بهم خدمت کرده، این کلاهخود.» و آن را چرخاند تا نور مهتاب روی نشان تبر نقره ای رنگ بیفتد که روی پیشانی قرار داشت.
«و شک ندارم فردا هم کارش رو انجام میده.» با یادآوری فکر نبرد پلین نگاهی مضطرب به آن سوی دیوار انداخت؛ جایی که ناديرها منتظر بودند. از آنجا می توانست به خوبی ببیند که تعداد بسیاری زیر پتوهایشان در کنار صدها آتش خوابیده بودند. بقیه بیدار بودند و اسلحه هایشان را تیز می کردند یا در گروه های کوچک مشغول صحبت بودند. مرد جوان برگشت و به مدافعان خسته ی درنای خیره شد که در زمین باز پایین بارو دراز کشیده بودند و سعی داشتند چند ساعتی چشم هایشان را بر هم بگذارند. دراس گفت: «بگیر بشین، پسر. نمیتونی با حرص خوردن اونها رو فراری بدی.»
نگهبان نیزه اش را به دیوار تکیه داد و نشست. غلاف شمشیرش به سنگ گیر کرد و ناشیانه آن را چرخاند و گفت: «هنوز به پوشیدن این همه زره عادت نکردم. همه اش پام به شمشیرم گیر می کنه. گمان کنم خیلی به درد سرباز بودن نمی خورم.» دراس گفت: «سه روز پیش روی دیوار دوم که سرباز خوبی بودی. دیدم که دو تا نادیر رو کشتی و بعدش راهت رو به سمت طناب های پای دیوار باز کردی. حتی اونجا هم به یکی از همقطارهات که پاش زخمی شده بود کمک کردی – تو پایین تر از اون اومدی و حمایتش کردی.»
- حجم فایل : 72 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 477 ص