فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب الفبای خانواده اثر ناتالیا گینزبورگ pdf
میراندا خیلی چیزها درباره بورس می دانست چون پدرش کارگزار بورس بود. به مادرم میگفت: می دانی که ممکن است سهام اینچت ۲۶۲ را بفروشم؟ به او می گفت: «تو باید سهامت را بفروشی برای فروش سهامت منتظر چه هستی؟» مادرم پیش پدرم میرفت و میگفت: «باید سهام مان را بفروشیم! میراندا گفته است!» پدرم میگفت: «میراندا! میراندا! میراندا چیزی سرش نمیشود!» اما وقتی میراندا را میدید میگفت تو که از بورس سررشته داری واقعاً فکر میکنی که بهتر است سهام مان را بفروشیم؟
بعد به مادرم میگفت این میراندا چه کسل کننده است همیشه سردرد دارد! با این همه در بورس صاحب نظر است. شم داد و ستدش عالی است. پدرم وقتی آلبرتو اعلام کرد که میخواهد ازدواج کند جنجال به پا کرد اما بعد آرام شد. با این همه نصفه شب بیدار میشد و میگفت چه کار خواهند کرد اینها که پولی ندارند! میراندا هم آدم کسل کننده ای است!» در واقع خیلی پول نداشتند اما بعد آلبرتو شروع کرد به پول درآوردن.
خانم هایی برای معاینه پزشکی پیشش می آمدند؛ و برایش از مشکلاتشان حرف میزدند او با علاقه و دقت گوش میداد. کنجکاو و صبور بود و چیزی که در مردم دوست داشت، بیماریها و مشکلاتشان بود. دیگر مجلات پزشکی نمی خواند، دیگر رمان های پیتی گریلی را هم نمی خواند. قبلا همه شان را خوانده بود؛ و پیتی گریلی هم چیز تازه ای ننوشته بود. چراکه ناگهان غیبش زده بود، و هیچ کس نمی دانست کجاست. آلبرتو دیگر نمی رفت در بلوار شاه اومبرتو قدم بزند.
دوستش ویتوریو در زندان بود؛ و خبرهایی که از او داشت محدود بود به وقتی که والدین ویتوریو برونشیت گرفته بودند و به دنبال آلبرتو فرستاده بودند. لباسهای آلبرتو را خیاطی میدوخت که اسمش ویتوریو فوآ بود. در حالی که خیاط اندازه هایش را می گرفت، آلبرتو می گفت: «به خاطر اسمتان است که پیش شما می آیم!» و خیاط، خوشحال، تشکر می کرد. در واقع فامیل ویتوریو هم فوآ بود، مثل آن خیاط.
- حجم فایل : 52 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 225 ص