پیش نمایش
دانلود کتاب انقلاب های 1989 اثر ویکتور شبشتین pdf
به ژنرال بوریس گراموف وظیفه ناخوشایندی داده شده بود. این مرد چهل و پنج ساله ترکهای، خوش تیپ و پرتحرک فرمانده نیروهای شوروی در افغانستان بود. او دستور گرفته بود خروج نیروهای ارتش سرخ از افغانستان را در پی دهسال جنگ بیحاصل در تپه ماهورهای افغانستان سازماندهی کند؛ اما او باید طوری نیروهای ارتش شوروی را بیرون میکشید که شبیه شکست به نظر نیاید.
میخائیل گورباچف و فرماندهی عالی ارتش شوروی بارها تأکید کرده بودند که خروج نیروهایشان توام با آشفتگی و بینظمی نخواهد بود. (شبیه خروج نامنظم نیروهای آمریکایی از ویتنام.) آنها صحنه پرواز شتابزده هلی کوپترهای آمریکایی از بام سفارت آمریکا در سایگون ویتنام را از یاد نبرده بودند و اصلاً دوست نداشتند که خروج نیروهایشان از کابل کوچکترین شباهتی به خروج نیروهای آمریکایی از سایگون داشته باشد.
جهانیان به کابل چشم دوخته بودند تا شاهد صحنه هایی مشابه خروج مفتضحانه آمریکاییها از ویتنام باشند و این چیزی بود که رهبران شوروی اصلاً تحمل آن را نداشتند. رهبر شوروی درست چند روز قبل از آغاز عقب نشینی نهایی ارتش شوروی از افغانستان به شوارد نادزه، وزیر امور خارجه شوروی گفته بود: «ما اصلاً نباید به شکستمان [در افغانستان] اذعان کنیم. ما نباید جلوی جهانیان با شورت یا حتی بدتر از آن بدون هیچ شورتی ظاهر شویم.»
عقب نشینی نیروها برای یک ژنرال اصلاً عمل رضایت بخشی نیست و افزون بر آن، عقب نشینیها معمولاً بیش از هر عملیات دیگری غامض و پیچیدهاند. ژنرال گراموف عقب نشینی دردناک و نهایی اتحاد شوروی از افغانستان را با مهارت کارآمدی و مقداری خودنمایی انجام داد. تحت شرایط تعیین شده در توافقنامه ژنو تانکها، واحدهای توپخانه و سربازان پیاده روس از ماه مه سال قبل در بزرگراه سالنگ در حال بازگشت به اتحاد شوروی بودند. (ص400 )
ارتش متجاوز شوروی با استفاده از همین بزرگراه، تانکها و سربازانش را وارد خاک افغانستان کرده بود و حالا آنها از همین مسیر به خانه باز میگشتند. رودخانه آمودریا با آب شورش در مرز میان افغانستان و شوروی واقع شده بود و نیروهای شوروی باید از روی پل دوستی که شورویها آن را ساخته بودند، عبور میکردند. آن سوی پل خاک شوروی بود و گراموف مثل صد هزار سپاهی تحت امرش از رفتن به خانه خوشحال بود.
پدر گراموف یکی از نظامیان مشهور ارتش سرخ بود که هنگام عبور از رود دنیپر در حین جنگ جهانی دوم به ضرب گلوله دشمن کشته شده بود. گراموف سلسله مراتب پیشرفت در ارتش را به سرعت برق و باد طی کرده بود. او در بیست و چهار سالگی فرمانده گروهان؛ قبل از سی و پنج سالگی سرهنگ تمام و در سیونه سالگی سرلشکر شده بود. سالروز تولدش هفتم نوامبر بود که در تقویم شوروی مقدسترین روز محسوب میشد.
سالروز پیروزی انقلاب بالشویکی ژنرال گراموف مثل بسیاری از افسران شوروی تعهد محکم و عمیقی به کمونیسم پیدا کرده بود اما بعداً به تدریج دچار شک و تردیدهایی شد و منبع اصلی این شک و تردیدها نیز جنگ افغانستان بود. ژنرال از افغانستان متنفر بود؛ به گمانش افغانستان کشور عقب ماندهای بود که شایستگی برخوردار شدن از مزایای سوسیالیسم را نداشت. (ص401 )
او از این جنگ که پیروزی در آن ناممکن بود، نفرت داشت. این جنگی بود که اربابان سیاسی گراموف در کرملین به راه اندخته بودند بدون آنکه درباره عواقب آن درست و حسابی فکر کرده باشند. او حالا در سومین دوره مأموریتش در افغانستان بود. دور اول در ۱۹۸۰ بود. آن زمان سرهنگ بود و تجاوز نظامی به افغانستان تازه شروع شده بود. گراموف در دو سال پایانی جنگ، فرمانده نیروهای شوروی شده بود.
او کشته شدن بسیاری از همرزمانش را دیده بود و یک تراژدی شخصی را هم تجربه کرده بود و آن مرگ همسر محبوبش بر اثر سقوط هواپیما در کوهستانهای رومانی بود. گراموف به ندرت فرصتی برای همراهی با پسرهایش؛ ماکسیم و آندری پیدا میکرد. این دو پسر در غیاب پدرشان که همواره مشغول انجام وظیفه در آن سرزمین نفرینی افغانستان بود، بزرگ شده بودند. مأموریت فعلی ژنرال گراموف شاید هیچ وجهِ قهرمانانهای نداشت اما
- حجم فایل : 190 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 830 ص