پیش نمایش
دانلود کتاب بخور عبادت کن عشق بورز اثر الیزابت گیلبرت pdf
در رم هستم و به دردسر افتادهام. پای غولهای افسردگی و تنهایی دوباره در زندگی من باز شده است. در حالی که سه روز بیشتر از خوردن آخرین قرص ولبوترینم نمیگذرد. قرصهای دیگری هم دارم ولی نمیخواهم مصرفشان کنم. میخواهم برای همیشه از شرشان خلاص شوم. البته افسردگی و تنهایی را هم نمیخواهم. نمیدانم باید چکار کنم.
ترسیده ام، مثل همه وقت هایی که سردرگم هستم و نمیدانم چه کاری درست است. بنابراین کاری که امشب میکنم این است که خصوصی ترین دفترچهام را بر میدارم. این دفترچه را نزدیک تخت خوابم برای مواقع ضروری نگاه داشتهام. اولین صفحه سفید را باز میکنم و مینویسم: «به کمک احتیاج دارم» سپس صبر میکنم. پس از زمان کوتاهی، پاسخ به دستخط خودم روی کاغذ میآید:
«من همینجام. چیکار میتونم برات بکنم؟» یکی از مرموزترین و عجیبترین گفت وگوهای زندگیام است. اینجا در این دفترچه شخصی، جایی که با خودم صحبت میکنم، با همان صدایی صحبت میکنم که آن شب، کف حمام وقتی با چشمان اشکبار از خدا کمک میخواستم، به من گفت «برو بخواب، لیز» پس از آن شب بارها این صدا را شنیده بودم و فهمیده بودم که بهترین راه برای برقراری ارتباط با آن نوشتن است.
جالب بود که همیشه و در هر شرایطی میتوانستم به آن صدا دسترسی پیدا کنم. حتی در اندوهناکترین شرایط در هر زمانی از شب و روز، آن صدای آرام، مهربان، صمیمی و خردمند در دسترس و آماده پاسخ به من روی کاغذ است. تصمیم گرفتم خودم را از این فکر که نوشتن این مکالمه روی کاغذ نشان میدهد من شیزوفرنی دارم، خلاص کنم.
شاید این صدای خداست یا استادم که از درون من با من صحبت میکند. یا شاید فرشتهای است که از ابتدا برای من گمارده شده، یا شاید خود متعالیِ من یا تنها کمکی از سوی ضمیر ناخودآگاهم است که برای محافظت از من در مواقع بحرانی عمل میکند. مادر ترزای مقدس، این صدای درونی روحانی را “الهام” نامیده. کلماتی از ماوراء الطبیعه که به ذهن جاری و به صورت زبان او ترجمه میگردد و باعث تسلای روح او میگردد.
البته میدانم که به اعتقاد فروید، چنین تسلّیهای روحانی غیرمنطقی است و نباید به آنها اعتماد کرد. تجربه نشان داده که دنیا محل آسایش نیست. با این مسأله که دنیا محل آسایش نیست موافقم، ولی همین حقیقت که چالشهای زیادی در زندگی انسان وجود دارد، باعث میشود که انسان برای رسیدن به آسایش، گاه به نیروهای برتر پناه ببرد. در ابتدای تجربه روحانیام، همیشه به این صدای درونی خردمند ایمان نداشتم.
به خاطر میآورم که یکبار دفترچهام را برداشتم و سرشار از اندوه و خشم پیامی به این مضمون با حروف درشت به صدای درونیام نوشتم: «توى لعنتی وجود نداری!» پس از یک دقیقه، در حالیکه هنوز به سنگینی نفس میکشیدم، کورسویی درونم را روشن کرد و خودم را در حال نوشتن این پاسخ همیشه آرام و متعجب دیدم: «پس تو داری با کی صحبت میکنی؟»
از آن زمان دیگر به وجودش شک نکردم. به همین خاطر امشب دوباره به سمت او رفتم. این اولین باری است که پس از آمدنم به ایتالیا این کار را انجام میدهم. چیزی که امشب مینویسم این است که ضعیف و وحشت زده هستم. توضیح میدهم که ناامیدی و تنهایی دوباره به سراغم آمدهاند و میترسم دیگر هرگز ترکم نکنند. اینکه دیگر نمیخواهم دارو مصرف کنم ولی میترسم مجبور به این کار شوم
- حجم فایل : 68 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 340 ص