فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تازه وارد اثر کیگو هیگاشینو pdf
سوزو در حالی که بشقابهای روی قفسههای مغازه را دوباره از نو میچید، زیرلب با خودش غر میزد. نائویا روزنامه را مقابل صورتش کمی بالاتر آورد و وانمود کرد صدای او را نشنیده. اینکه هر روز بعد از برگشتن از سر کار شکایتهای او را بشنود، برایش خوشایند نبود. این ساعت روز مشتریهای زیادی در خیابان پرسه میزدند، ولی هیچکدامشان جلوی مغازه نمیایستادند. در چنین روز گرمی، وارد شدن به یک مغازه خنک که تهویه هوا دارد کاری عادی بود. ولی متأسفانه، مغازه آنها بزرگ بود و فقط یک پنکه برقی برای خنک کردن فضا داشت.
یک روز ماکی پیشنهاد داد: «اگه میخوایم مشتریها وارد مغازه بشن حداقل کاری که میتونیم بکنیم گرفتن یه تهویه هواست.» ماکی و نائویا پاییز سال گذشته ازدواج کرده بودند و این اولین تابستانی بود که در مغازه خانوادگیشان میگذراندند. سوزو جواب داد: «چه فایدهای داره؟ با این در عریضی که داریم تهویه هوا تفاوتی ایجاد نمیکنه.» هنگام صحبت کردن نگاهش به نائویا بود. این دو زن حتی وقتی با هم حرف میزدند، به هم نگاه نمیکردند. ماکی به نائویا نگاه کرد و گفت: «پس باید جلوی مغازه رو ببندیم. اگه در شیشهای بگیریم مردم می تونن از بیرون داخل مغازه رو ببینن، اینطوری هوای سرد هم از مغازه خارج نمیشه.»
نائویا اشتباه کرد و صدایی بهمعنای رد کردن حرف ماکی از گلویش خارج کرد، سوزو هم که مخالفت نائویا را دید، بحث را ادامه داد: «اگه جلوی مغازه رو ببندیم، باعث میشه مشتریها کمتر وارد مغازه بشن، حتی اگه بهجاش در شیشهای بذاریم. بعدشم، اجناسی که بیرون مغازه توی خیابون گذاشتیم چی؟ با اونا چهکار کنیم؟ همهشون رو بیاریم توی مغازه و در رو پشت سرشون ببندیم؟ اینطوری همه فکر میکنن مغازه تعطیله.» «الان اینجا شبیه سونا شده. حتی آدمهایی که با روی خوش وارد مغازه میشن سریع اینجا رو ترک میکنن. هیچکس نمیآد یه نگاهی به اجناسمون بندازه.»
- حجم فایل : 55 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 248 ص