فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب رهایت می کنم اثر کلر مکینتاش pdf
وقتی بار اول دیدمت، گوشه ی واحد دانشجوها نشسته بودی. تو متوجهم نشدی، گرچه باید خیلی به نظر می اومدم، چون بین اون همه دانشجو لباس منحصربه فردی پوشیده بودم. دوستات دورت بودن. اونقدر محکم می خندیدی که باید اشک چشمات رو پاک می کردی. قهوهم رو به میز کنارتون آوردم، جایی که بین برگه هام بچرخم و به حرفات گوش میدادم که داشت به طور نامفهوم از این شاخه به اون شاخه میپرید، مثل جوری که زنها همیشه حرف میزنن. بالاخره برگه هام رو زمین گذاشتم و راحت نگات کردم. فهمیدم همه تون دانشجوی هنرید و تو هم سال آخرت بود.
باید اینو حدس می زدم از رفتاری که توی بار داشتی، دوستات رو که اون طرف اتاق بودن صدا کردی و با اون صدای بلند بدون این که برات مهم باشه ممکنه بقیه چه فکری بکنن میخندیدی. اونجا بود که اسمت رو فهمیدم. جنا. یه کم ناامید شدم وقتی اسمت رو شنیدم. موهای پرزرق و برقت و پوست سفیدت بهت زیبایی نقاشی های ایتالیایی رافائل رو داده بود و من اسم قدیمیتری ازت تصور می کردم. چه میدونم، شاید اورلیا یا النور. گرچه بدون شک میگم جذاب ترین آدم تو گروه بودی. بقیه هم گستاخ بودن. خیلی معلوم بود. حتما تو هم هم سن اونا بودی. حداقل پونزده سال از من جوون تر.
ولی حتا اون موقع هم بلوغی تو صورتت داشتی. دور و بر بوفه رو نگاه می کردی، انگار دنبال کسی می گشتی و منم بهت لبخند زدم، ولی تو ندیدی و منم باید برای کنفرانس چند دقیقه ی بعد میرفتم. قبول کرده بودم شیش تا کنفرانس به عنوان مهمان بدم تا دانشگاه رو برای ورود به ارتباطات دنیای کسب و کار آماده کنم. به اندازه ی کافی آسون بود: نصف دانشجوها خواب بودن یا مشتاقانه حواسشون کامل جمع بود، به جلو خم شده بودن تا هر کلمه ای که دربارهی کارآفرینی به زبون می آوردم بقاین. برای کسی که تا حالا به دانشگاه نرفته بد نبود. به طور اعجاب انگیزی برای دوره های مطالعه کسب و کار، دخترهای زیادی شرکت می کردن و نگاه هایی رو که با هم ردوبدل میشد روز اولی که به سالن کنفرانس وارد شدم از دست ندادم.
فکر کنم تازگی داشتم: از همه ی پسرهای توی سالن پیرتر و البته از استادهاشون جوون تر بودم. کت شلوارم دست دوز بود، بلوزم کاملا اندازه و دکمه سردستهام برق نقره ای می زد. حتا یه موی سفید نداشتم و چاقی میان سالیم هم نبود که زیر تم پنهونش کنم. باید وقتی حرف می زدم، وسط جملهم مکث می کردم و با دانشجوی دختری رابطه ی چشمی برقرار می کردم. هر هفته روی یکی. اونا هم با نگاهم سرخ میشدن و لبخندم رو پس میدادن، قبل از این که نگاشون رو ازم بردارن همین جوری که من به درسم ادامه می دادم.
- حجم فایل : 81 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 351 ص