پیش نمایش
دانلود کتاب سرگشتگان اثر امین معلوف pdf
هرگز نتوانستم بفهمم که چرا پدرم این نام را بر من نهاد. در سرزمین مادریم «آدم» اسمی است نادر و قبل از من هم هیچ یک از افراد خانوادهام چنین نامی نداشتهاند. خوب به خاطر میآورم که یک روز از پدرم علت انتخاب این اسم را پرسیدم. او در پاسخ فقط به یک جمله اکتفا کرد: «آدم پدرهمه ماست». آن موقع که من این سؤال را از پدرم پرسیدم ده سال بیشتر نداشتم و در آن سنو سال طبیعی بود که قدرت فهم چنین پاسخی را نداشته باشم.
لذا به همین مقدار توضیحی که پدرم داد بسنده نموده و وانمود کردم که از پاسخش قانع شدهام. شاید بهتر بود در زمانی دیگر و در سنو سال پختگی، البته به شرطی که او هم در قید حیات بود این سؤال را از او میپرسیدم که واقعاً آرزویش در انتخاب این اسم برای من چه بود؟! گویا او هم در ذهن خود به همان چیزی فکر میکرد که من فکر میکنم و آن اینکه با داشتن اسم آدم، که سرسلسله نسل بشر است موظف بودم من نیز به گروه بنیانگذاران و سرسلسلهگان بپیوندم.
این بود آن مأموریت بزرگی که من «آدم» به عهده داشتم. ولی حالا که پا به آستانه چهل و هفت سالگی نهادهام باید به شکست خود در ادای این وظیفه و انجام این مأموریت اعتراف کنم. من نه تنها سرسلسله یا واسطهالعقد هیچ گروه بیانگذاری نشدم، که عنقریب است حلقهای کوچک شوم از آخرین حلقه های این سلسله طولانی و سالخورده. (صفحه4)
منِ «آدم» آخرین فرد از این خانواده شدهام؛ میراثدار کوهی از اندوهها و ناامیدیها و حتی فراتر از آن، وارث ننگها و سرخوردگی هایش. بارقه های امید به انجام این مأموریت مدتداری که به من محول شد، قطعاً در چهره کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند، موج میزند. این بارقهها را به وضوح میبینم و به راحتی برایم قابل درک است که وقتی آنان به خواب ابدی فرو میروند باید پیش از کشیدن پارچه سفید روی چهرهشان با اشاره سر این پیام را به آنان برسانم که:
«بله! منِ آدم موفق شدم.» آنگاه با طمأنینه صورتشان را میپوشانم و برای همیشه دیدار دوبارۀ چهرهشان را بدرود میگویم. من نیز محکوم به کهنگی و پوسیدن هستم. به زودی نوبت من هم فرا خواهد رسید و آنگاه که برسد درست به مانند درختی کهنسال که به رغم قامت ناخمیده و پیوند ریشه های هزار رشتهاش با خاک از درون توخالی و سست است، من نیز ناتوان خواهم شد
- حجم فایل : 109 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 471 ص