فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب سفر سیلکا اثر هدر موریس pdf
«فکر میکردم داری چاق میشی» «نه.» «من بچه مچه نمیخوام میخوای با بچه چه غلطی بکنی؟» «تو این کار رو با من کردی. من که نخواسته بودم.» «از کجا بدونم بچه منه؟» جوزی فریادی سر او می کشد و پسش میزند: چون تو بودی که من رو مال خودت کردی یادته؟ هیچ کس دیگه حق نداره به من دست بزنه، یادته؟ برو گمشو گمشو گمشو! جیغ هایش به ناله فرو کاسته می شود. وادیم تلوتلو خوران از تخت پایین می آید و دنبال لباسهای پخش و پلایش میگردد. صدای آنها مزاحم بقیه مردها شده است. همه از جا برمی خیزند و شتابان لباس هایشان را میپوشند و اتاق را ترک میکنند.
بوریس به سیلکا میگوید: اگه این اتفاق برای تو بیفته من هیچ وقت باهات این جوری حرف نمیزنم. در عوض خوشحال هم میشم. سیلکا در دل میگوید «خیال خام نکن، بوریس» و به او اعلام میکند که دیگر وقت رفتن است. او تاکنون باردار نشده است. در آن جای دیگر مثل همه زنهای زندانی مدتها عادت ماهیانه نشد، و گه گاه عادت ماهیانه میشود. شاید از تغذیه بد بوده است یا تکان های روحی دقیق. حالا هم نمیداند احتمال دارد که هیچ وقت دیگر هم نشود. «باشه میرم اما همه ش فکرم پیش توئه.» زن ها در تاریکی کورمال کورمال به سمت تخت جوزی میروند.
او را در آغوش میکشند و دلداری اش میدهند. حس شوخ طبعی اندکی که طی چند سال گذشته در خود ایجاد کرده اند به یاریشان می آید. از نقایص مردهایی میگویند که به سر وقتشان می آیند. جوزی میان هق هق هایش میخندد. سیلکا حس میکند مهرش به این زنها با آن گونه های گودرفته و لبخندهایی که جای خالی دندان هایشان را نمایان میکند به اوج خود رسیده است.
- حجم فایل : 67 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 328 ص