فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب فسه ها اثر ساموئل بکت pdf
پیش از تولد دست کشیدم، وگرنه ممکن نیست، اما باید تولدی میبود، این او بود، من درون بودم، چنین میبینمش، این او بود که نالید، او بود که نور را دید، من ننالیدم، نور را ندیدم، ناممکن است که صدایی داشته باشم، ناممکن است که افکاری داشته باشم و سخن میگویم و فکر میکنم، ناممکن را انجام میدهم. وگرنه ممکن نیست. این او بود که حیاتی داشت، من حیاتی نداشتم، حیاتی که ارزش داشتن نداشت.
به خاطر خودم، خود را تا سرحد مرگ میبرد، به خاطر من، حکایتش را میگویم، حکایت مرگش، فرجام حیات و مماتش، مرگش تنها کافی نیست، برایم کافی نیست، اگر به لرزه در میآید این اوست که به لرزه در میآید. من به لرزه در نمی آیم، اوست که میمیرد، شاید دفنش کنند، آنان اگر بیابندش درون میشوم، او میپوسد، من نمیپوسم، جز استخوان هیچ ازش نمیماند، درون میشوم جز خاک چیزی نمیماند.
درون میشوم وگرنه ممکن نیست، چنین میبینمش، فرجام حیات و مماتش، اینکه چطور پیش میرود، تا فرجامش پیش میرود، ناممکن است که بدانم، خواهم دانست، قدم به قدم، ناممکن است که بگویم، میگویم اکنون دیگر حرفی از من نیست، تنها از او، از فرجام حیات و مماتش، از مراسم تدفینش، اگر بیابندش آنان، این میشود فرجام، حرفی نمیزنم از کرمها، استخوانها و خاک، هیچ کس به این چیزها توجهی نمیکند.
مگر در خاکش کسل شوم که این غافلگیرم میکند، به همان سختی که در جسمش بودم، سکوت طولانی در این لحظه، شاید غرق شود. همیشه میخواست غرق شود. نمیخواست آنان بیابندش، حالا دیگر نمیتواند بخواهد. اما پیش از این میخواست غرق شود، نمیخواست آنان بیابندش. آب عمیق و سنگ آسیاب، اشتیاق همچون باقی چیزها فروکاست، اما چرا یک روز به چپ، به چپ و نه سمتی دیگر. سکوت طولانی در این لحظه…
دیگر منی در کار نیست، هرگز دیگر نمیگوید من، هرگز دیگر هیچ نمیگوید، با هیچ کس حرف نمیزند، کسی با او حرف نمیزند، با خودش حرف نمیزند، دیگر فکر نمیکند، پیش میرود، درون میشوم من، به جایی میید و میافتد، چرا آنجا و جای دیگر نه، میافتد و میخوابد، سخت به خاطر من، برمی خیزد و پیش میرود، سخت به خاطر من، دیگر نمیتواند بیحرکت بماند، به خاطر من دیگر نمی تواند پیش برود
- حجم فایل : 16 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 91 ص