فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب مرد واقعی اثر دارن هاردی pdf
تامین مالی خانواده دیگر آنقدرها هم کار مردانهای نیست. این یعنی تامین مایحتاج خانواده در قرن بیستویکم، یک موضوع کاملا متفاوت نسبت به قبل است. دنیا عوض شده مَرد! دیگر نانآوربودن صفت پرطمطراقی برای مردان نیست. در واقع اغلب زنانی که میشناسم، نانآور اصلی خانواده هستند. و اگر هم نباشند، قطعا میتوانند هر زمان که بخواهند این کار را بکنند. این روزها موقعیتهای نامحدودی در دنیا وجود دارند که خیلیهایشان با تکیه روی تواناییهای خارقالعادهی زنان بهوجود آمدهاند. اگر میخواهید یک مرد ِقرن بیستویکمی باشید، باید مردانگیتان را بیشتر کنید. یعنی باید تبدیل شوید به یک مرد بهتر.
باید ویژگیهای شایستهی بیشتری نسبت به پدر یا پدربزرگتان داشته باشید. خیلی وقت است که دیگر دوران زورگویی و حکمرانی در خانه و «همان که گفتم»ها و «کاری که گفتم را انجام بده»ها گذشته است. و مطمئنم که خیلی از شما خوانندگان این نکته را تایید میکنید. شما باید خیلی بیشتر از پدر یا پدربزرگتان در زندگی خانوادگی و تربیت بچهها مشارکت داشته باشید. با یک «اما»ی بزرگ؛ هنوز هم زنان از شما میخواهند مایحتاج زندگی خانوادگی را تامین کنید، اما به یک شکل دیگر. مطمئنم خیلی از جوابهایی که زنها به سوالهای من در این بخش دادهاند، باعث شگفتیتان خواهد شد و حدس میزنم که چندتا از این جوابها را اصلا دوست نداشته باشید.
من هم قطعا بعضیهایشان را دوست نداشتم. در واقع یکی از غالبترین و پرتکرارترین جوابهایی که دریافت کردم، چیزی بود که همیشه سعی میکردم برعکسش را انجام دهم! هنوز هم شک دارم دقیقا بدانم چطور باید با این جواب کنار بیایم. احتمالا جوابی که از مادربزرگ نودوچهارسالهام دریافت کردم، به بهترین شکل ممکن معنای آن را انتقال میدهد. از او چند سوال در مورد این موضوعها پرسیدم که «از نظرش یک همسر ایدهآل چهکسی است؟»، «چهچیزی در پدربزرگم دید که عاشقش شد؟» یا «کدام کار پدربزرگم را نشانهی عشق او در نظر میگرفته؟» آنها شصتوهفت سال با هم زندگی کردند و اگر پدربزرگم هفتسال پیش از دنیا نمیرفت، احتمالا این عدد، بیشتر هم میشد.
امکان ندارد در مورد پدربزرگم حرفی بزنم و مادربزرگم نگوید چقدر دلش برایش تنگ شده است و بعد، چند خاطرهی شیرین از گذشتههای دور تعریف نکند. از او پرسیدم: «مامانبزرگ، کِی احساس میکردی که بابابزرگ خیلی دوستت داشت؟ زمانهای خوبی که با هم میگذراندید، لحظات خصوصیتان، لحظاتی که هدیهای بهتان میداد یا از شما تعریف و تمجید میکرد؟» حرفم را قطع کرد و گفت: «وقتی کف خانه را تی میکشید.» «چی؟!» مادربزرگم بعضیوقتها خیلی بامزه حرف میزند و سربهسرمان میگذارد. به همین خاطر حرفش را جدی نگرفتم و احتمال دادم این هم یکی دیگر از شوخیهای بانمکش باشد.
- حجم فایل : 26 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 58 ص