دانلود کتاب نام های بی جنسیت اثر آملی نوتومب pdf
تا حالا شده تو خیابون صدات بزنن، ولی بدون اینکه حتی برگردی بفهمی تو رو صدا نمیزنن؟ چون اون اسم، گرچه مال توئه، ولی توش چیزی نیست که واقعاً “تو” باشی.
وقتی دستم خورد به کتاب «نامهای بیجنسیت» از آملی نوتومب، فکر میکردم قراره یه تجربهی فلسفی بخونم. ولی خیلی زود فهمیدم با یه چیز شخصیتر طرفم.
یه روایت از گمگشتگی. از اینکه کی هستی، وقتی اسمت هم تو رو لو نمیده.
آملی نوتومب کیه؟ نویسندهای که با زخم نوشت
نوتومب، نویسندهی بلژیکیـه که هیچوقت شبیه همنسلهاش نبود. هم از نظر چهره، هم لحن نوشتن، هم تجربهی زندگی.
بچهی دیپلوماتها بوده، توی کشورهای مختلف بزرگ شده، و از همون بچگی یه حس غریبگی با خودش داشته. این غریبگی، توی همهی کتابهاش هست، ولی توی این یکی، زخم شخصیتره.
«نامهای بیجنسیت» شاید فقط یه رمان نباشه؛ یه جور تلاش برای درک خودشه، وقتی نه اسم، نه بدن، نه نقشهای اجتماعی کمکی نمیکنن.
داستان از کجا شروع میشه؟ با یه نام، که نه مردانهست، نه زنانه
راوی داستان یه کودک خاصه. نه چون نابغهست یا متفاوت؛ چون اسمی داره که هیچکس نمیتونه باهاش جنسیتش رو تشخیص بده.
و همون اسم، باعث میشه آدمها نسبت بهش واکنشهای عجیب نشون بدن: تحسین، ترس، کنجکاوی، قضاوت.
ولی اون چیزی که بچه رو اذیت میکنه، نه بقیهست، بلکه نبودنِ خودش در هیچ تصویر آشناییـه.
هویت وقتی شکل نمیگیره، کجا میره؟
بچه سعی میکنه خودشو بسازه؛ از نگاه آینه، از اسم، از داستانهایی که براش تعریف میکنن.
ولی هیچی به دلش نمیشینه.
نه لباسها، نه حرفها، نه حتی بازیهایی که براش تعریفشدن.
یه جا از کتاب، بچه میگه:
«اسمم مثل یه اتاق بدون پنجره بود. نه میتونستم ازش بیرون برم، نه چیزی از بیرون بیاد تو.»
نوتومب چه چیزی رو زیرپوستی بهمون نشون میده؟
اسم فقط یه برچسب نیست؛ یه قفله، یا یه در
بعضی اسمها، آدم رو رها میکنن. بعضیا هم حبس.
تو این داستان، اسم بیجنسیت، یه جور بلاتکلیفیه. نه رد شدن، نه پذیرفته شدن.
کودکی، محل تجربهست، نه حتمیت
اون چیزی که شخصیت اصلی تجربه میکنه، یه کودکی معمولی نیست. چون با هر کاری که میکنه، اول باید جنسیتش اثبات بشه. و این میتونه رنجباشه، نه کنجکاوی.
جامعه، دنبال طبقهبندیـه؛ نه شناخت
نوتومب خیلی آروم، ولی تلخ نشون میده که جامعه دنبال فهمیدن نیست؛ دنبال «برچسب زدن»ـه. اگه ندونه کی هستی، معذب میشه. پس زور میزنه تا یه چیزی بزنه بهت، فقط برای اینکه خیالش راحت شه.
جملههایی که مثل ضربهی آروم میمونن
-
«من فقط میخواستم دیده بشم؛ نه قضاوت بشم.»
-
«اسمم مثل بارونی بود که بهاندازه نبود؛ همیشه یا تنگ بود، یا گشاد.»
-
«نه مرد بودم، نه زن؛ فقط یه آدم بودم که هیچکس اینو کافی نمیدونست.»
-
«وقتی نمیدونن چی هستی، تصمیم میگیرن چی باشی.»
این کتاب برای کیه؟
🔹 اگه دنبال قصهای هیجانی با پیچوتابهای پرتعلیق هستی، این کتاب بهکارت نمیاد.
🔹 ولی اگه عاشق روایتهای آرام، درونی، ذهنی و پر از فکر هستی، جای درستی اومدی.
🔹 برای کسایی که خودشون یا اطرافیانشون با هویت، جنسیت، پذیرفتهشدن یا حتی “اسم” مشکل دارن، این کتاب آینهست.
چیزی که ازش میمونه: خلأیی که لازمه حسش کنی
«نامهای بیجنسیت» یه جور دعوتـه؛ دعوت به دیدن آدمها بدون دستهبندی.
به شنیدن قبل از برچسب زدن.
به فهمیدن اینکه بعضیها، خودشون هم هنوز نمیدونن کی هستن… ولی بهخاطر همین، نباید نادیده گرفته بشن.
شاید آخرش هنوز ندونی شخصیت اصلی مرده یا زن.
ولی میفهمی که انسانـه. و این، مهمترین چیزه.
- حجم فایل : 15 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 103 ص