فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب هندرسون شاه باران اثر سال بلو pdf
التهاب و بیقراری مردم، کم از شهرهای بزرگ دنیا نداشت. حرکت و شتاب مردها و زنها و بتها و صداهای جوراجوری که هوا را پر کرده بود، حد و مرزی نداشت. از نعره شیپورها گرفته تا انواع صداهای دیگر، چیزی شبیه خرخر سگهای کتک خورده و غژغژ تیز کردن داسها همه کرکننده بود و نزدیک بود زنجیر پاره کنند. شستم را توی گوشم کردم که گوشم آسیب نبیند. چون آن صداها حتی برای گوش معیوبم آزارنده بود. لااقل هزار نفری جمع شده بودند. بیشترشان لخت.
بدن خیلیها پر از نقش و نگار و همه در حال هیاهو و مجهز به وسایل پر سروصد.ا هوا دم کرده و خفه بود، به طوری که بدنم به خارش افتاده بود. گرمای خشک و مسخره ای بود و گاهی خیال میکردم روی صورتم یک تکه پارچه کشیده ام. ولی همان طور کنار سلطان جلو میرفتم و وقت نداشتم به این چیزها فکر کنم. بعد جمعیت وارد استادیوم شد. البته استادیوم که نبود ولی حالا من بهش میگویم استادیوم. یک محوطهٔ وسیع که اطرافش نرده چوبی کشیده بودند.
دور این محوطه در چهار ردیف نیمکت های سنگی گذاشته بودند، از همان سنگهای آهکی که قبلاً اشاره کردم. برای سلطان اتاقک مخصوصی آماده کرده بودند که من هم توی همان نشستم. سایبان این اتاقک آراسته به روبان های رنگارنگ بود. زنهای حرم سرای سلطان و مقامات رسمی و بقیه اعضاء خانواده سلطنتی هم حضور داشتند. آمازون ها که نیم تنه های گن مانند داشتند، با همان هیکل های صاف و صوف و درشت و کله های گنده و تراشیده دور اتاقک قراول میدادند.
کله بعضیها مثل طالبی گرد بود، کله بعضیها مثل خربزه بیضی و کله بعضی های دیگر مثل کدو، دراز. هورکو به اتفاق چترها و همراهانش جلوی سلطان تعظیم کرد و سلام داد. شباهت خانوادگیشان به قدری بود که میشد حدس زد با یک نگاه میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بفهمند در فکر دیگری چه میگذرد. از این موارد زیاد وجود دارد. چشمها دماغ ها و ویژگی های نژادی همه شبیه هم بود. بنابراین به نظرم آمد که هورکو با همان زبان بی زبانی برادرزاده اش را تشویق میکند که کاری را که قبلاً درباره اش صحبت کرده بودند، شروع کند.
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 394 ص