فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب کتابخانه ی ارواح اثر ریچارد دنی pdf
داخل سوغاتی فروشیِ شهر ارواح، خیلی کوچکتر از چیزی بود که از بیرون به نظر میرسید. هیچ بخش یا طبقه ای وجود نداشت؛ فقط یک خط مستقیم پُر از قفسه های بدلیجات متنوع و سوغاتی های شهر که به صندوق پول شمار آخر مغازه منتهی میشد. به نظر من که اصلاً جو مناسبی نداشت. در انتهای مغازه، لحظه ای متوقف شدم و چشمم به ردیفی از ظرفهای شیشه ای دهانگشاد افتاد که انگار روحی گوی مانند، داخل هر کدامشان قرار داشت.
برچسب سبز زیر ردیف شیشه ها می گفت: میخوای یه روح با خودت ببری خونه؟ یکی از این ظرفهای استثنایی رو بردار. اینا با یه روح واقعی پر شدن. هشدار: به ظرفها دست نزنید و بازشان نکنید، پشیمان میشوید. این روش فروشِ خیلی جالبی بود. رد چند ظرف روی طبقه باقی مانده بود که حلقه های خاک کنارشان نشان میداد بعضیها واقعاً آنها را خریدهاند. یکی از ظرفها را برداشتم و داخلش را نگاه کردم؛ میتوانستم چیزی ابرمانند را ببینم که یک گوی از نور آبی درونش بود.
به دنبال کلید یا دکمه ای برای بازکردن شیشه گشتم، اما چیزی پیدا نکردم. همان طور که ظرف در دستم بود میتوانستم انرژی ای که از آن بیرون میآمد را احساس کنم. واقعی بود و جوی که داشت باعث میشد بخواهم آن را بیاندازم. این باعث شد خاطره روح داخل شیشه در نیویورک را به یاد بیاورم. «چیکار داری میکنی؟ این باعث میشه امرسون رو عصبانی کنی» جید شیشه را از من گرفت و با دقت توی طبقه گذاشت.
پرسیدم: «امرسون کیه؟» جید به جای پاسخ دادن دستم را گرفت و مرا کشان کشان تا میز پیشخوان برد. ما چند ثانیه ای آنجا ایستادیم و به ساعت شمّاطهدار قدیمی نگاه کردیم که ساعت دوازده، به جای پرنده یک روح از آن بیرون میآمد و به جای جیک جیک، هووو میکرد. فقط چند ساعت دیگر وقت داشتم تا قبل از اینکه مونتی برگردد و داد و بیداد کند، خودم را به هتل برسانم؛ البته اگر تا آن موقع برمی گشت.
جید توضیح داد: «امرسون صاحب مغازه ست و تاریخ شناس شهر.» بعد شروع کرد به کوبیدن روی زنگی که نزدیک آبنبات چوبیهای شبح شکل قرار داشت.
- حجم فایل : 20 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 100 ص