فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب گلبرگی از دریا اثر ایزابل آلنده pdf
در غارهای تروئل، ویکتور دانش پزشکی و اعصاب پولادینی به دست آورد که هیچ دانشگاهی نمیتوانست در اختیارش بگذارد. یاد گرفت که میتوان تقریباً به همهچیز عادت کرد: خون (خون زیاد!)، جراحی بدون بیهوشی، بوی قانقاریا، کثافت، خیل بیانتهای سربازان مجروح و گاهی هم زنان و کودکان، خستگی بلندمدتی که ارادهٔ آدم را سست میکند و بدتر از همه، این احساس فرساینده که شاید تمام فداکاریات بیهوده باشد. همانجا هنگام بیرون کشیدن مردهها و مجروحان از زیر آوار بمباران بود که دیواری بدموقع فروریخت و پای چپش را له کرد.
پزشکی انگلیسی از تیپ بینالمللی او را معاینه کرد. هرکس دیگر بود فوراً حکم قطع پایش را میداد، اما مرد انگلیسی تازه شیفتش را شروع کرده بود و پس از چند ساعت استراحت سرحال بود. چیزی را پیش پرستار بلغور کرد و آماده شد استخوانهای شکسته را جا بیندازد. «عجب شانسی داری، پسرجون. تدارکات صلیبسرخ همین دیروز رسید و حالا میتونیم بخوابونیمت.» پرستار این را گفت و ماسک اتر را روی صورت ویکتور گذاشت. ویکتور معتقد بود این سانحه به این دلیل رخ داده که آیتور ایبارا و ستارهٔ شانسش کنار او نبودند تا ازش مراقبت کنند. خودِ آیتور او را به قطاری رساند تا با دهها مجروح دیگر به والنسیا اعزام شود.
پای ویکتور را با آتل خشک ثابت کردند، چون به خاطر جراحت پا امکان گچ گرفتن نبود. در پتویی پیچیده شده بود، از سرما و تب میلرزید و هر تکانِ قطار عذابش میداد؛ با این حال، شکرگزار بود که وضعش بهتر از خیلی از کسانی است که کنارش کف واگن خوابیدهاند. آیتور آخرین سیگارهایش را بههمراه کمی مورفین به ویکتور داد و از او قول گرفت مورفین را فقط در شرایط واقعاً حاد استفاده کند، چون دیگر گیرش نمیآید. در بیمارستان والنسیا، هرکس او را میدید کار خوب پزشک انگلیسی را میستود. به او گفتند اگر عوارض خاصی پیش نیاید، پایش مثل روز اول خوب خواهد شد و فقط کمی کوتاهتر از پای دیگرش میماند.
- حجم فایل : 82 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 265 ص