فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تاول اثر مهدی افروزمنش pdf
شبی که اصغرآقا با تیپا و دادو بی داد از خانه بیرونش کرد و داد می زد « از خونه ی من دزدی می کنی مرتیکه ی عملی؟ » داداشم می گفت آن روز او و چندتا از رفقاش سر کوچه بودند و مشغول گپ زنی و جعفر هم نبود توی محل. خدمت سربازی اش توی یکی از شهرهای دور افتاده بود که دقیقاً یادم نیست. من که نبودم آن روزها. نه این که نباشم، بودم، اما هنوز من نشده بودم. نزدیک هشت سالم بود و توی بچگیِ خودم هنوز وسط جوب های لجن گرفته ی محله دنبال تشتک های کانادادرای می گشتم و با یک تیله ی سه پر یک هفته خرکیف می شدم.
با جعفر بیشتر دمخور شدم. کز می کرد گوشه ی اون مثلاً پارک خیابان اصلی محل که بعد از انقلاب شده بود خیابان شهیدرضایی، اما هنوز می رسید به میدان فلاح که آن هم شده بود ابوذر. مدام سیگار می کشید، سیگار پشت سیگار و جوری کام می گرفت که بیا و ببین. گاهی میان سیگار کشیدن و گاهی هم بعدش یک باره بلند می شد دور پارک چندصدمتری خیابان می دوید و باز برمی گشت سرجای اولش کز می کرد. پارک داخلِ یکی از تورفتگی های خیابان بود. خیابان شبیه زیپی بود که بعضی دندانه هاش افتاده و هیچ وقت قرار نیست این ورش با آن ورش چفت شود. پارک وسط های خیابان و جای یکی از دندانه های افتاده بود.
عرض خیابان فقط برای رد شدن یک ماشین جا داشت. دوتا پیاده روِ یک متریِ پُرچاله وچوله ی این ور و آن ورش هم صبح ها در اشغال مغازه دارها بود تا از آن ها، جای ویترین نداشته شان استفاده کنند و شب ها که تاریک می شد جرئت نمی کردی پا توش بگذاری. همه ترجیح می دادند از خیابان رد شوند و برای همین محله همیشه پُر بود از صدای بوقِ کشیده ی ماشین و فحش و فحش کاری راننده ها و عابرها. سال ها بود می گفتند شهرداری قرار است خیابان را تعریض کند و برای همین خانه های بَر خیابان یا باید بفروشند به شهرداری یا موقع نوسازی دو متری عقب نشینی کنند. دندانه های خیابان هم مالِ چندتا خانه ای بود که عقب نشینی کرده بودند یا فروخته بودند به شهرداری و شهرداری خراب شان کرده بود.
- حجم فایل : 18 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 70 ص