فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب آتش نامیرا اثر امیلی بلیکر pdf
وقتی کالین از اتاق خارج شد تا ماشین را از پارکینگ بیرون بیاورد، الی به ایستگاه پرستاران آیسییو رفت و اطلاعات تماسش را تمام و کمال در اختیارشان گذاشت. به او اجازه داده شده بود آملیا را مختصراً ببیند، اما زمان دیدارش به دلیل عارضه جراحت شکمی آملیا محدود بود. این نوع از جراحتها اغلب مشکل ساز بودند؛ به خصوص اگر بیمار هوشیار نبود.
در واقع، خوشحال بود میتواند به واسطه مراجعه به ایستگاه پرستاران چند دقیقه وقت داشته باشد تا از شوک دیدن خواهرش در آن وضع و حال بیرون بیاید؛ او تنها به کمک دستگاههای پزشکی زنده مانده بود. وقتی به پرستاران هشدار میداد که حتی در صورت تغییر فشار اندک یا حرکت ملایم پلکهای آملیا به سرعت خبرش کنند، صدای تراویس را در حال صحبت با تلفن شنید.
او بیرون از اتاق خالی آملیا ایستاده و منتظر بازگشتش از امآرآی بود. تراویس مشغول انتصاب افسر پلیس دیگری برای مراقبت از اتاق آملیا بود؛ درست مثل افسر بلکفورد که به مراقبت از استیو گمارده شده بود. برخلاف بیسیم، حالا تنها میتوانست یک طرف گفتگو را بشنود اما همان هم برای جلب توجهش کافی بود. تراویس از فردی که آن سوی خط بود پرسید «چقدر طول میکشه برسه اینجا؟»
سپس لحظهای به سخنان آن سوی خط گوش داد و بعد در حالی که دستش را روی غلاف اسلحهاش تکیه داده بود، ادامه داد. «خب، تا وقتی که دو نفر رو بفرستی اینجا که یکیشون جای بلکفورد رو بگیره، نه… بلکفورد نمیتونه تا اون موقع برگرده، کارش خیلی افتضاح بود. اگه میخوای برم با خواهر اون مردی که مرده و الان داخل سردخونه هست حرف بزنم، اول باید دو نفر رو بفرستین مراقب آقا و خانم ساکستون باشن.»
او دوباره مکثی کرد، سپس الی خودش را با زیر و رو کردن یک کیسه پلاستیکی که از بیمارستان تحویل گرفته و کلمات «محتویات این کیسه تعلق دارد به…» رویش چاپ شده بود، سرگرم کرد و امیدوار بود تراویس متوجه او نشود. تراویس بعد از یک مکث بلند دیگر پاسخ داد: «باشه من ساعت ۸ اونجا میبینمش… پس اون خانومه مطمئنه که طرف خودشه؟ به خاطر همون خالکوبی؟ باشه.
خب، فکر نکنم کارش خیلی راحت باشه به مَرده از فاصله نزدیک شلیک شده، اونم به صورتش… آره، تا جایی که بتونم درستش میکنم» الی بند دور کیسه را محکم بست و میخواست آن را روی شانه بگذارد که ناگهان تلفن همراهش از دستش سُر خورد و روی زمین افتاد. صدای برخورد تلفن با زمین باعث شد نگاه تراویس بلافاصله به سمت الی برگردد. او تلفن را به صورتش فشرد.
- حجم فایل : 79 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 329 ص