فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب آنجا که جنگل و ستاره ها به هم میرسند اثر گلندی وندرا pdf
گیب گفت: «از این طرف.» از کنار تابلو خانه گیب گذشتند و به سمت راه باریک دیگری پیچیدند. چند دقیقه بعد، جو در نور چراغ قوه گیب، کلبه کوچکی را دید. آن سازه روستایی با سقف حلبی، جو را به یاد کلبه اردوگاه تابستانی اش می انداخت. کلبه از تخته های بدون رنگ درخت سرو ساخته شده بود و تقریبا در ارتفاع یک متری زمین روی تیرک های چوبی قرار داشت.
جو گفت: «خیلی خوشگله، کی فکرش رو میکرد یه استاد ادبیات ممکنه این قدر کارش تو ساخت و ساز درست باشه؟» «آرتور ناش از اون دسته آدمها بود که تو بهشون میگی همه فن حریف، هر کاری از دستش بر می اومد.» جو دنبال گیب از پله های چوبی بالا رفت و وارد بالکن شیشه ای با دو صندلی راک رو به جنگل شد. گیب آهسته در چوبی را باز کرد.
لولاهای زنگ زده در از اینکه استفاده ای از آنها نمیشد، ناله سر دادند. در رو به فضای باز کوچکی با یک میز و چند صندلی گشوده میشد. پشت فضای باز، دو اتاق خواب کوچک قرار داشت. گیب نور چراغ قوه اش را داخل اتاق خواب سمت چپی انداخت و جو هم اتاق سمت راستی را نگاه کرد. گیب گفت: «این جاست.»
جو به سوی گیب رفت و اورسا را دید که به پهلو روی تختخواب پایینی تختی دو طبقه در خودش جمع شده. هنوز هم همان شلوار راحتی با گلهای چاپی آبی را به تن داشت که برای خوابیدن پوشیده بود و پتوی پشمی ای که روی کاناپه بالکن بود با خودش آورده بود تا به جای بالش از آن استفاده کند. پلک هایش در خواب لرزید.
جو آهسته گفت: «چیزی در مورد نقاشی اون قبر بهش نگو. حداقل امشب نه.» گیب سری به تأیید تکان داد. جو چراغ قوه اش را خاموش کرد و لبه تخت پایینی نشست. موهای اورسا را نوازش کرد و گفت «زودباش خرس بزرگ بیدار شو.» اورسا چشم های قهوه ای پر شوق و ذوقش را باز کرد و اولین کلمات خواب آلودی که به زبان آورد، مُهر تأییدی زد بر نقشه ای که پشت فرار از خانه کشیده بود. «گیب هم این جاست؟»
- حجم فایل : 68 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 362 ص