فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب اثاثیه خانوادگی اثر آلیس مونرو pdf
مرد گفت: «هتل؟ خیلی دور شدید.» به جوهانا گفت که هتل پایین ایستگاه بوده، آن طرف و در امتداد خط آهن، رنگ آبی داشته و نمیشود که ندیده باشیاش. او چمدانش را زمین گذاشت، نه از سر بلاتکلیفی بلکه به خاطر خستگی. مرد گفت اگر جوهانا کمی صبر کند او را تا آنجا میرساند. با اینکه پذیرش این پیشنهاد برای جوهانا چیز جدیدی بود، به زودی خودش را در وانت گرم و روغنی او یافت که در حال برگشت از همان راه کثیفی بود که چند دقیقه قبل پیاده آن را طی کرده بود.
در حالی که زنجیرها سر و صدای بدی در عقب وانت ایجاد کرده بودند. مرد گفت «خب از کجا این باد داغ را آورده اید؟» جوهانا با لحنی که نشان میداد نمیخواهد چیز بیشتری بگوید گفت: «اونتاریو» مرد با تأسف گفت: «اونتاریو! خب اینجاست هتلی که میخواستید.» یک دستش را از فرمان برداشت. همین طور که مرد به ساختمان دو طبقه اشاره کرد، وانت هم همزمان تکانی خورد.
جوهانا ساختمان را از داخل قطار دیده بود، به محض رسیدن. فکر کرده بود آنجا مکانی بزرگ و متروکه است؛ شاید هم رها شده، یک میراث خانوادگی. حالا که خانههای درون شهر را دیده بود، فهمیده بود که نباید به راحتی از این میگذشت. هتل با ورقه های قلع کوبیده شده به شکل آجر پوشیده شده و رنگ آبی خورده بود. در قابی از لامپهای نئونی که دیگر نوری نداشتند، بالای در ورودی فقط نوشته شده بود هتل.
جوهانا با خودش گفت من یک احمق هستم و یک دلار به مرد داد که او را رسانده بود. مرد خندید. – پولت را نگه دار. هیچ وقت نمیدانی کی به آن احتیاج پیدا میکنی.» ماشين نسبتاً آبرومندی، یک پلیموس، بیرون هتل پارک شده بود. خیلی کثیف بود اما با وجود این راه چطور میشد آن را تمیز نگه داشت؟ روی در پوسترهای تبلیغاتی سیگار و نوشیدنی چسبانده بودند. قبل از در زدن صبر کرد تا وانت برود.
در زد چون به هرحال به نظر نمیرسید که این مکان آماده فعالیت باشد. بعد در را امتحان کرد تا ببیند باز است یا نه. از پلهها به اتاق کوچک و خاک آلودی وارد شد. از آنجا به اتاق بزرگی رسید که یک میز بیلیارد در آن قرار داشت و بوی بسیار بدی از نوشیدنی و زمین خاک آلود میآمد. دورتر در اتاق کناری، برق یک آینه، قفسه های خالی و یک پیشخوان را دید. پردههای این اتاق کاملاً کشیده شده بودند.
تنها نوری که که وجود داشت از دو پنجره گرد کوچک مربوط به در دوسویه بود که به داخل میتابید. او از میان این در عبور کرد و وارد آشپزخانه شد. آنجا روشنتر بود، به دلیل یک ردیف پنجره های بلند، کثیف و بدون پرده در دیوار روبرو. اینجا نشانه هایی از زندگی وجود داشت.
- حجم فایل : 86 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 192 ص