فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب اسکار و بانوی گلی پوش اثر اریک امانوئل اشمیت pdf
خداي عزيز!
اسمم اسکار [Oscar] است، ده سال دارم. گربه و سگ و خانه را آتش زدم (و حتي گمان ميکنم ماهيهاي قرمزم را در همان آبشان بریان کردم. این اولین نامه است که به تو مینویسم چون تا امروز درس و مشق فرصت این کار را برایم نمیگذاشت.
از همین حالا بگویم که از نامه نوشتن بیزارم. يعني اگر حقيقتا مجبور نباشم نمينويسم. چون نامه نوشتن مثل همان داستان ریسه گل است و منگوله و روبان و خندهي زوركي؛ و این جور چیزها، آب و رنگ است و بزك و دوزك. نامه نوشتن فقط دروغ و دبنگ است. خلاصه، کاري است مخصوص بزرگها!
قبول نداري؟ بيا همین اول نامه ام را تماشا کن: «اسمم اسکار است، ده سال دارم. گربه و سگ و خانه را آتش زدم (و حتي گمان میکنم ماهيهاي قرمزم را در همان آبشان بریان کردم. این اولین نامهي است که به تو مینویسم چون تا امروز درس و مشق فرصت این کار را برایم نميگذاشت.» در صورتي که مي توانستم رك و راست بنویسم: «اسمم کله کدوست و صورت ظاهرم به يك پسر بچه هفت ساله مي ماند. سرطان گرفته ام و در بیمارستان خوابیده ام. تا به حال نامه اي به تو ننوشتم چون باور ندارم که اصلا وجود داشته باشي.»
منتها اگر این طور شروع ميکردم نامه بد ميشد. تو توجهي به من نميکردي حال آنکه من میخواهم تو حتما به من توجه بكني.
حتي بد نمي بود که اگر فرصتي ميداشتي يكي دو کاري برايم صورت بدهي. حالا برایت توضيح مي دهم.
بیمارستان جاي خيلي معرکهاي است، پر از آدم بزرگ هاي خوشرو که بلند بلند حرف میزنند و تا بخواهي اسباب بازي جلوت ریخته و خانمهاي گلي پوشي که بيکارند و ميخواهند با بچه ها تفري كنند و بروبچه هايي که همیشهي خدا آماده اند براي بازي، مثل جزغاله و اینشتاین و خيكي. خلاصه اگر مریض تودل برويي باشي بيمارستان جاي خوبي است.
ولي من دیگر این جور بیمار نیستم. از عمل پیوند مغز استخوانم به بعد خوب حس میکنم که دیگر کسي از من خوشش نمی آید. وقتي دكتر دوسلدورف [Dusseldorf] صبح ها معاینه ام میکند پیداست که دیگر دستش به کار نمی رود. دلسردش کرده ام.
- حجم فایل : 701 کیلوبایت
- فرمت : pdf
- تعداد صفحات : 48