فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب اعترافات یک مادر اثر کلی ریمر pdf
وقتی سرانجام به او گفتم که باید بروم، مرا پیاده تا خانه همراهی کرد. او یک آقای کامل بود . حتی سعی نکرد دستم را بگیرد. و بعد، جلوی در ورودی خانه پدرومادرم، چرخیدم به طرف او. مدتی به هم زل زدیم، و بعد او خم شد و خیلی بامتانت من را بوسید. هنوز کل ماجرا – تمام جنبه های آن – برایم مثل یک رؤیا بود. از قدرت تأثیر توجه او سرم به دوران افتاده بود. تمام شب میخکوب نگاهش شده بودم. هیچ وقت در زندگی ام چیزی به آن خوشایندی تجربه نکرده بودم. وقتی بعدازظهر روز بعد از خواب بیدار شدم، روی میز اتاق نشیمن یک دسته گل بود. به پدر چشمکی زدم و خنده کنان گفتم: «چه کار قشنگی، بابا، جذاب نیست، مامان ؟» پدر سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.
نه عزیزم. من اونا رو برای مامان نخریدم. اونها برای تو هستن» یک کارت روی دسته گل بود. لوئیزا قسم خورد که یادداشت را نخوانده است، اگرچه از آه پرهیجانی که کشید، میشد گفت که دارد دروغ می گوید. ليؤ، دیشب از حرف زدن باهات لذت بردم. هفته بعد با یک شام در شهر موافقی؟ لطفا بگو باشه. دیوید. زمزمه کنان به ناتاشا می گویم: «اون خیلی رمانتیک بود. اولش هیچ نشانه منفی ای وجود نداشت. حتی وقتی رسما شروع کردیم که باهم بیرون بریم، درست مثل یک عاشق واقعی رفتار می کرد، میدونی؟ برام هدیه می خرید، بیش از حد بهم توجه می کرد، همیشه خیلی مراقبم بود .
از اون مردایی که در رستوران های مجلل در رو برام باز می کرد و صندلیم رو عقب می کشید تا بنشینم، و همیشه دلش می خواست منو همراهی کنه. همه حسادت می کردن. اون کاملا منو عاشق خودش کرده بود. از داشتن اون خیلی احساس خوش شانسی می کردم.» الآن در مورد همه اینها چه احساسی داری؟» به سختی آب دهانم را فرو میدهم. «چه احساسی باید داشته باشم؟» هیچ جواب درستی وجود نداره. هنوز هم فکر میکنی که عشق اون واقعی بود؟» با حالتی عصبی جواب میدهم: «اون دوستم داشت. واقعا داشت. اگر رابطه مون مثل همون موقعی که توی شهر بودیم، باقی می موند – باهم خوشبخت بودیم.» و شرایط از کجا تغییر کرد؟»
- حجم فایل : 59 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 301 ص