فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب این داستان یک جورهایی بامزه ست اثر ند ویزینی pdf
بابی با قدم های عجیبش منو به راهروی روشنی راهنمایی می کنه. موقعی که داریم از راهروی فرعی رد میشیم – همونی که از راهرویی که من واردش شدم جدا میشه – میگه: «الان همه تو سالن غذاخورین.» به سمت چپ نگاه می کنم، اون جا ناهارخوریه، به رنگ آبیه و از طریق به صفحه تلویزیون بهش نظارت میشه، کلی میز دایره ای توشه و با در شیشه ای که توش پر از توری های مربعیه از سالن جدا می شه. داخل ناهارخوری میزها به کناری کشیده شدن و تعداد زیادی از افراد تو دایره های بی نظمی پشت اونها نشستن.
حتا نمیتونم اونها رو پردازش کنم: اونا متفاوت ترین گروه آدمهایی هستن که تا به حال دیدم. یه پیرمرد با ریشی احمقانه (مگه قرار نبود همه اصلاح کرده باشن؟) به عقب و جلو تکون میخوره. یه زن سیاه پوست گنده که چونه ش رو به یه عصا تکیه داده. یه مرد با ظاهری خسته و موهای بلوند بلند که دستش رو روی اونها می کشه. یه مرد چهارشونه کچل با چشم های ریز، زیربغلش رو میخارونه و اخم می کنه. یه زن عینکی ادای چیزی رو در میاره که ظاهرا به عقاب در حال حرف زدنه و بعد می چرخه و پشت صندلی شو چک می کنه.
مرد کوچولویی که تو سالن دیدمش داره پاهاشو به هم میپیچونه. یه دختر که بین موهای تیره ش رگه هایی از موی آبی داره از رو صندلیش سقوط می کنه، معلومه که از همه داغون تره. یه دختر گنده که یه کم اخم کرده و لم داده و با انگشت های شستش ور میره. یه بچه سیاه پوست با عینک دورسیمی کاملا بی حرکت نشسته و هی، اونم جیمیه که طبقه پایین بود. هنوز پیرهن لکه دارش تنشه و داره به چراغ های بالای سرش نگاه می کنه. حتما اونو سريع معاینه کردن، چون اون قبلا هم اینجا بوده و دوباره برگشته.
- حجم فایل : 57 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 298 ص