فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب بازی دروغ اثر روث ور pdf
اوون غرق در افکارش است، اما به چیزی مشکوک نشده است. می گوید: « باشه. خب، پس فکر کنم بهتر باشه اون جور که باید و شاید برای خداحافظی ببوسمت. » پس آن طوری که باید و شاید من را می بوسد، طوری که یادم بیندازد چرا دوستش دارم، چرا از دروغ گفتن به او بدم می آید. بعد خودش را عقب می کشد و فریا را می بوسد. فریا سر می گرداند تا با نگاه چپ چپش او را خجالت زده کند که باعث شده یک آن از شیر خوردنش دست بکشد، بعد دوباره با اراده و مصمم سرگرم مکیدن می شود و من عاشق این رفتارش هستم.
اوون با مهربانی به فریا می گوید: « منم دوستت دارم، خون آشام کوچولو. » بعد رو به من می پرسد: « چقدر تو راه هستید؟ » « شاید حدود چهار ساعت. بستگی به تاخیر قطارها زمان عوض کردن خط داره. » « باشه، خب پس خوش بگذره. وقتی رسیدی بهم پیام بده. فکر می کنی چند روز اونجا بمونی؟ » مردد می گویم: « شاید چند روز! قبل از تعطیلات آخر هفته برمی گردم. » دروغی دیگر. نمی دانم. واقعاً نمی دانم چند روز می مانم. هر چقدر که کیت بهم احتیاج داشته باشد، می مانم. « برسم اونجا ببینم اوضاع چطوره، بعد تصمیم می گیرم. » دوباره می گوید: « باشه. دوستت دارم. » و در آخر می توانم حرفی بزنم که حقیقت دارد.
« منم دوست دارم. » آن روز را می توانم با ساعت و دقیقه به یاد بیاورم، روزی که برای اولین بار کیت را دیدم. ماه سپتامبر بود. می خواستم با اولین قطار به سالتن بروم، تا بتوانم برای ناهار به مدرسه برسم. روی سکو به طرف کسی رفتم و مضطرب داد زدم: « ببخشید! » صدایم از اضطراب نازک شده بود. دختری که جلویم بود به طرفم برگشت. قد بلندی داشت و خیلی زیبا بود، صورت کشیده، کمی مغرور مثل زنان نقاشی های مادیلیانی بود. موهای بلندش که تا کمر می رسید از ریشه مشکی بود، پایینش را روشن و طلایی رنگ کرده بود که لابه لای موهای مشکی اش گم بود و سر زانو و ران شلوار جینش پاره پوره بود.
- حجم فایل : 61 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 346 ص