فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تب 1793 اثر لوری هالس اندرسون pdf
سر ظهر رسیدیم جلو قهوه خانه. هنوز یک تکه پارچهی زشت زرد رنگ که از بالاتنهی زنانه بریده بودند، روی دستگیرهی در ورودی بود. در باز بود. قبل از اینکه گاری بایستد پایین پریدم و پلهها را دوتا یکی بالا رفتم و با شتاب وارد خانه شدم. «پدربزرگ، زود باش بیا!» اتاق جلو خیلی به هم ریخته بود. میزها و صندلیها وضعیت نامرتبی داشتند. ساعتِ روی پیشبخاری، سر جایش نبود.
شمعدانهای مسی را پیدا نمیکردیم. قفس شاه جورج تکه تکه شده بود و روی زمین افتاده بود. انگار که با چکمهای سنگین آن را خرد کرده باشند. چند روزی میشد که پدربزرگ آن طوطی بددهن را ندیده بود. شاید به خانه آمده و بعد دوباره پرواز کرده و رفته بود. وضعیت آشپزخانه از همهجا خرابتر بود. خرده شکسته های ظروف سفالی روی زمین پخش بود. درهای پستو باز بود و کوزه های ترشی الیزا و کله قند و قفسهی ادویهها سر جایشان نبودند.
ظروف خالی چای و قهوه به پهلو افتاده بودند. گوشت خشک شده و لوبیا و پیازهایی که معمولاً از سقف آویزان بودند، غیبشان زده بود. حتی میز آشپزخانه هم سروته بود. از پشت سرم یک چیزی قرچ قرچ صدا کرد. به سرعت برگشتم، پدربزرگ داشت از روی تکه های خردشدهی ظروف رد میشد. آرام پرسید: «اینجا چه اتفاقی افتاده؟»
نگاهش روی خرت و پرت های روی زمین حرکت کرد. اما به نظر نمیرسید از آن اوضاع و احوال چیزی دستگیرش شده باشد. «همین چند روز پیش اینجا بودم. خودم در رو قفل زدم. متی مطمئنم.» صدایش داشت میلرزید. چندتا از خرده شیشهها را برداشتم و گفتم: ناراحت نباش. یه نفر از پنجره اومده تو. پدربزرگ، شما در رو قفل کرده بودیند. تقصیر شما نیست که.»
«یعنی از تو خونه هم چیزی بردند؟» قلبم تاپ تاپ صدا کرد. قبل از اینکه پدربزرگ فرصت کند چیز دیگری بگوید دامنم را بالا گرفته بودم و داشتم تندی از پلهها بالا میرفتم. بالاخانه به همان وضع قبل بود، فقط مادر نبود. بوی گند مرض هنوز در خانه حس میشد. پنجره و کرکرهها را باز کردم تا هوای تازه بیاید تو و بعد به آن طرف راهرو رفتم. تختم هنوز در اتاق پدربزرگ بود.
- حجم فایل : 66 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 295 ص