فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب ترانه ایزا اثر ماگدا سابو pdf
آنتال وارد دانشگاه شد ولی نه با نمره ممتاز، چون نمره ادبیات مجاریاش چنگی به دل نمیزد؛ هیچ وقت نمیتوانست مقالهای ادبی بنویسد. سازماندهی به مت در قالبی سه بخشی برایش کسالت بار بود و کمترین علاقه به مبحث ادیان ملی دوران باستان در آثار حماسی قرن نوزدهمی نداشت. با این حال رئیس کمیته امتحانات، پروفسوری به نام دکر، تکتک مقالهها را با اشتیاقی کودکانه خواند.
و از میانشان مقاله آنتال را انتخاب کرد، چون تنها مقالهای بود که تصویر کاملی از مبحث ادیان ملی دوران باستان در ادبیات به دست میداد، ولی در قالب نمایه یا کتاب شناسی آکادمیک. دکر، در بخش شفاهی امتحان بیان دقیق و سنجیده و کمو بیش محکم دانش آموز، اشراف بر تکتک جزئیات اثبات پذیر از نظر علمی و ملاحظه کاری و احتیاط در به کارگیری تفاسیر احساسی و زبان تمثیلی در توصیف تابلوهای تاریخی همه و همه را از نظر گذراند.
آنتال خیلی کم به او نگاه میکرد چون تمام همو غمش این بود که از آمادگی لازم برخوردار باشد و ذهنش درگیر مسائل دیگری بود. مثلاً اینکه آیا در دانشگاه پذیرفته میشد یا نه یا چقدر میتوانست برای شهریه تخفیف بگیرد یا آیا کیتو میتوانست از خوابگاه دانشگاه که کم هم متقاضی نداشت اتاقی برای او بگیرد؟ چقدر غافلگیر شد وقتی بعد از اعلام نتایج، به او خبر دادند که رئیس کمیته امتحانات قول مساعد داده از او حمایت کند.
دکر داستان پسر پیاله فروش را از مدیر مدرسه شنیده بود و از قضا همان سال خودش رئیس آن دانشکده بود برای همین وقتی آنتال در مراسم خوشامد گویی به ورودیهای جدید پیشش رفت، بعد از دست دادن مرسوم، از پسر خواست مراسم که تمام شد بماند. دکر گفت: «بهتره وارد مسائل سیاسی نشی و دستهایش را برانداز کرد. انگشتهایش عجیب کوتاه بودند. دستهایش شبیه دست پزشکها نبود، بیشتر شبیه دست کشتی گیرها بود.
آنتال به چشمهای او نگاه کرد و بلافاصله نگاهش را دزدید. اشتیاق زیادی به سیاست داشت و هنوز چیزی درباره دکر نمیدانست. دکر در ادامه اضافه کرد: «فقط درس بخون و از فکرت استفاده کن. فکر نکن دارم دستور میدم این یه درخواست شخصیه و بس.» پیش از آن، توی مدرسه، دانش آموزان شبانه روزی همیشه گرم گفتگو درباره مسائل جهان بودند، از جمله موضوع جنبش محلی جوانان سوسیالیست.
تصور آنتال این بود که منظور پروفسور این است که بهتر است قاتی چپها نشود؛ به خاطر همین بیاینکه کلمهای در تأیید یا رد حرفش بگوید همان طور ایستاد و فقط نگاهش کرد. دکر گفت میتواند برود. طولی نکشید که آنتال خودش را پیدا کرد. در ماه اکتبر وقتی از او خواستند به جنبش دانشجویی فاشیستها بپیوندد، جواب رد داد و گفت که سرش خیلی شلوغ است که البته بود:
حالا دیگر باید بیشتر به خودش میرسید و نمیشد با لباسهای بنجل حراجیها یا کمک مالی دانشکده سر کند. دوروژ داشت در گذشته ها گم میشد. پدربزرگ و مادربزرگش دیگر زنده نبودند و او مجبور نبود کمک خرجشان باشد ولی به ساده زیستی باور داشت و ربط چندانی هم به این نداشت که خانوادهای دارد که باید حواسش به آنها باشد یا نه.
- حجم فایل : 71 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 290 ص