فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تزار عشق و تکنو اثر آنتونی مارا pdf
در ژوئیه ی ۱۹۹۰ که گرمترین ماه در طول تاریخ پنجاه و سه سالهی کیروفسک با فروپاشی شوروی مصادف شد، سالخوردهها شروع کردند به شنا در دریاچهی جيوه. صبحها در کنارهی شنی دریاچه جمع میشدند، موهای سفیدشان را زیر کلاه خز جمع کرده بودند، تمام لباس هایشان را در میآوردند، به جز لباس زیر.
دستهایشان را که بلند میکردند، ماهیچه های سه سر بازویشان از استخوان آویزان میشد. مردی به گسترهی آب خیره شده بود و شکم گندهاش را نوازش میکرد. شاید پنجاه سال گذشته را صرف فهمیدن این کرده بود که آیا میشود از شکمش جای جلیقه نجات استفاده کرد و حالا بالاخره پاسخش را مییافت. هیچ چیزی با منظرهی بیست سی تا آدم هشتاد نودسالهی نیمه لخت قابل مقایسه نیست.
به صورت عروسکهای زیبا وارد چرخهی حیات میشویم و مثل ناودانهای کله اژدریِ زشت از آن بیرون میرویم. از یکی از زنها پرسیدم: چرا اینجا شنا میکنید؟ کنار تابلوی زنگ زدهی «شنا ممنوع» ایستاده بود. قدش حتی از من هم بلندتر نبود – البته نه اینکه من قدکوتاه بودم، قدّم فقط برای حیوان دوپا بودن زیادی کوتاه بود. تصویر مبهمی از من در چشمان عسلیاش نشسته بود.
نسل او دوزخ را طی کرده بود تا ما بتوانیم در برزخ بزرگ شویم. به تابلوی زنگ زده نگاهی انداخت، تابلو تصویر مردی را با سری گرد و بزرگ شبیه گریپ فروت از زاویهی چهل و پنج درجه نشان میداد که دارد در دهان باز کوسهای میافتد. چه بسا این زن قبل از دستگیری و تبعید به کیروفسک، در کنار دریاچهای بزرگ شده بود.
و پدرش با گذاشتن دستهایش زیر قوس ستون فقرات دخترش شناور ماندن روی آب را به او یاد داده و به او اطمینان داده بود که غرق نمیشود، اطمینان داده بود که پدرش در کنارش است. تا بالاخره روزی رسید که روی سطح آرام آب دراز کشید، پشتش خمیده و بازوانش صلیب بر آب. موهای خرماییاش جلبکها را الک میکرد. با دستپاچگی نگاهی به پدرش انداخت.
پدر دستهایش را بالا گرفت چنان که انگار نگاه دختر تفنگ پُری باشد که به سمتش نشانه رفته است و دختر لحظهای در آب غوطه خورد. با وحشت از اینکه بدون دستهای نگهدارندهی پدر به ته دریاچه فرو خواهد رفت، اما دستهایش را آرام و متوازن کرد، نفس گرفت، خودش به تنهایی این کارها را انجام داد و روی آب شناور ماند.
احتمالاً زن میخواست به من بگوید که اگر از شر استالین و دیوار برلین و امپراتوری شوروی جان سالم به در برده است، آبِ کمی کثیف، او را نخواهد کشت. اما نگاهش را به تابلو دوخت «من ماهیهای ترسناکتر از این رو با یه تیکه کره سرخ کردهم.» رفت پیش مادر بزرگهای دیگر. جز لباس زیر رنگو رو رفته چیزی تنشان نبود و لنگ لنگان به سمت ساحل شنی میرفتند.
از همه طرف دود بود که بیامان از دودکش کوره های ذوب فوران میکرد. زنی با حلقهای از زخم گوشت زده دور گردن عصای چوبیاش را با خود به وسط آب میبرد. دیگران به دنبال او همه با هم به آب زدند. بعد از نیم قرن خشک سالی هنوز بلد بودند شنا کنند. زن و شوهری در دریاچه، کرالِ پشت میزدند. آب را در امتداد شانه هایشان به تلألؤ در میآوردند و پاها را هماهنگ با هم بر آب میکوبیدند
- حجم فایل : 58 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 436 ص