فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تعلیق اثر ژان پل سارتر pdf
می خواست خاطره خوبی از خود برجای بگذارد. دست او را نوازش کرد و با خود اندیشید: یک سال! فقط یک سال وقت دارم با او زندگی کنم و دلش برای خودش سوخت. هنوز هم روابطشان جذابیت گذشته را داشت. در آن زمانها با او بدرفتاری میکرد، چون یک قرارداد نامحدود داشت و این امر ناراحتش میکرد. بیشتر دوست داشت تعهدی با مدت معین داشته باشد. یک سال در این مدت هر نوع خوشبختیای را که او استحقاق داشت تقدیمش میکرد.
تمام خطاهایش را جبران میکرد و بعد از او جدا میشد نه ناجوانمردانه و نه به خاطر زن زیبای دیگری یا به دلیل دلزدگی از او: اینها به مرور زمان درست میشد بلکه چون او سرگرد ارتش بود و به جبهه میفرستادندش. زیر چشمی به لولا نگاه کرد، سرحال و شاداب. با اندوه اندیشید: «کاش مردِ فقط یک زن بودم» من اعزامی سال ۴۰ و کشته شده در ۴۱ یا ۴۲، چون باید فرصت تشکیل کلاسهایش را به او میدادند.
در بیست و دو سالگی هر دختری به زن تبدیل میشود. سه ماه قبل، خودش هنوز در رؤیای هم بستری با خانم های طبقه بالای اجتماع بود، بی ترحم به خود اندیشید: چون من بچه بودم، من خواهم مُرد بدون آنکه با زن یا دختر صاحب عنوانی آشنا شده باشم، ولی تأسف نمیخورد. از جهتی میتوانست ثروت زیادی به چنگ آورد ولی چندان در پی آن هم نبود. پس خود را تقسیم میکرد: چون بیش از دو سال زنده نیستم، بهتر است روی خود تمرکز کنم.
ژول رونارد به پسرش گفته بود فقط روی یک زن مطالعه کن ولی خوب مطالعه کن، آن وقت است که آن زن را خواهی شناخت. باید با دقت روی لولا مطالعه کنم: در خیابان، در بستر. انگشتش را روی دست لولا گردش داد و در دل گفت: هنوز او را نمیشناسم. گوشه هایی از جسم او وجود داشت که از آنها بی خبر بود و هنوز نمی دانست در سر او چه میگذرد ولی یک سال فرصت داشت و باید از هم اکنون دست به کار میشد.
سرش را به سمت او گرداند و با دقت نگاهش کرد. لولا پرسید: چرا این طوری نگاه میکنی؟ – دارم بررسی میکنم. – دوست ندارم زیاد نگاهم کنی، همیشه از این میترسم که مرا پیر ببینی… بوریس به او خندید. لولا هنوز بدگمان به نظر میآمد. به خوشبختی خود عادت نکرده بود. – از این فکرها نکن.
- حجم فایل : 93 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 488 ص