دانلود کتاب تفریحگاه خانوادگی اثر یکتا کوپان pdf
بعضی جاها هست که فقط یه بار رفتی، ولی انگار تیکهای از خودت رو همونجا جا گذاشتی. سالها بعد، یه بو، یه نور، حتی یه جملهی یواش، پرتت میکنه به اونجا. برای من، کتاب «تفریحگاه خانوادگی» یکتا کوپان، دقیقاً همین بود: یه بلیت بیتاریخ برای برگشتن به جایی که شاید واقعاً وجود نداشته… ولی حسش هست. همیشه.
وقتی شروعش کردم، فکر نمیکردم قراره غم رو از زاویهی یه استخر خالی ببینم. فکر نمیکردم میشه خاطرهی آدمها رو نه تو آلبوم، که توی حولههای نمکشیده و کمدهای قدیمی پیدا کرد.
یکتا کوپان کیه؟ نویسندهای که با نجوا مینویسه
از نویسندههای پرصدا خوشت میاد؟ اونا که با هر جمله میخوان ثابت کنن چقد میفهمن؟ اگه آره، پس یکتا کوپان بهکارت نمیاد.
ولی اگه دنبال نویسندهای میگردی که کلماتش رو زیر لب بگه، نه فریاد بزنه، کوپان رو پیدا کردی.
اهل ترکیهست. نویسندهست، مترجمه، و از اون آدمایی که بیشتر از اینکه خودشون باشن، دنیایی از آدمای دیگهن. سبکش سادهست، ولی فقط ظاهرش. از اون نوشتههاست که باید چند ثانیه نگاش کنی، بعد بری یه لیوان آب بخوری، برگردی، دوباره بخونی.
تفریحگاه خانوادگی، اسمش شوخطبعانهست؛ ولی محتوای داستان نه
اسم کتاب ممکنه فریبت بده. «تفریحگاه خانوادگی» شاید یادآورت یه جای گرم باشه با لبخند و بستنی قیفی.
ولی واقعیت؟ کتاب بیشتر شبیه یه لابی متروکهست، وسط تابستونی که دیگه کسی نمیاد.
قصهی یک روز، یک مکان، ولی چندین گذشته
کتاب توی یه فضای خاص میگذره؛ یه تفریحگاه قدیمی، کهنه، شاید حتی خسته. شخصیتها میان، میرن. بعضیها دنبال خاطرهان، بعضی دنبال فرار. ولی همهشون یه چیز مشترک دارن: یه چیزی تو گذشتهشون مونده، گم شده، یا هنوز هم زخمه.
داستان مثل نسیمی میمونه که در اتاقها میچرخه، چیزی رو جابهجا نمیکنه ولی ردش میمونه.
چرا این کتاب با اینکه کوتاهه، عمیقه؟
چون سکوت داره
کوپان بلد نیست داد بزنه. ولی بلده اون لحظهای که هیچکس حرفی نمیزنه رو توصیف کنه. و خب… اون لحظهها بیشتر از هر چیزی حرف دارن.
چون مکان، یه شخصیت جداست
تفریحگاه فقط لوکیشن نیست. یه کاراکتره. پیر، خاموش، و پر از قصه. مثل یه پدربزرگ که چیزی نمیگه ولی وقتی نگاهش میکنی، همهچی رو میفهمی.
چون همهچیز واضحه، ولی هیچی معلوم نیست
دردها تو صورت نیستن. تو جزئیاتن. تو قهوهای که ته میکشه، توی ملافهای که بو گرفته، توی مردی که میخواد حرف بزنه ولی نمیتونه.
شخصیتهایی که خود ماییم، فقط تو لباسهای دیگه
کتاب پر از شخصیتهاییه که شاید اسماشون ترکی باشه، ولی دلشون، شکهاشون، تردیدهاشون کاملاً آشنان.
از اون زن مسنی که فکر میکرد زندگیش تموم شده،
تا جوونی که نمیدونه چرا دلش نمیخواد برگرده خونه.
و اون بچهای که میشنوه ولی نمیفهمه… هنوز.
جملاتی که آروم میان، ولی تو ذهنت صدا میدن
-
«بعضی مکانها نمیمیرن، فقط کسی بهشون سر نمیزنه.»
-
«نمیدونم چرا برگشتم؛ شاید چون نرفتن هم یهجور برگشتنه.»
-
«اونقدر سکوت کرده بود که صداش از یادش رفته بود.»
-
«هر کسی یه روزی میرسه به جایی که فقط میخواد دیده بشه؛ نه قضاوت، نه سؤال.»
این کتاب برای چه کساییه؟
📘 اگه دنبال داستان پرکشش و مهیجی، نه. این نیست.
📘 اگه حوصلهی فکر کردن به گذشتهها رو نداری، نه.
✅ ولی اگه عاشق لحظهایی هستی که دلت بگه: «منم اینو حس کردم…»، این کتاب برای توئه.
✅ اگه از سکوت بیشتر از دیالوگ میفهمی، این کتاب دقیقاً مخاطبش تویی.
چیزی که ازش میمونه: یه حفرهی نرم، وسط قلب
کتاب تموم میشه. ساده، بیسروصدا. نه جمعبندی داره، نه نتیجهگیری. ولی یه چیزی رو توی دل آدم خالی میکنه.
نه از اون خلاهایی که اذیتت میکنن؛ از اونایی که باعث میشن دلتنگی رو بفهمی.
«تفریحگاه خانوادگی» یه قصهی کوتاهه برای اونایی که میخوان بدون فریاد، چیزی رو تجربه کنن که گفتنش سخته.
- حجم فایل : 21 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 136 ص