فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب تلفن ثابت اثر رینبو راول pdf
وقتی که جرجی وارد پارکینگ جلویی خانه مادرش شد، صد درصد مطمئن بود اگر با آن تلفن زرد رنگ با نیل تماس بگیرد، به گذشته وصل خواهد شد. یا شاید هم این طور به نظر میآمد. شاید هم توهمهای ذهنش ادامه مییافتند. علاوه براین هزار درصد مطمئن بود که به نیل تلفن خواهد کرد؛ حتی اگر هم خطرناک باشد. البته اگر واقعی بود. جُرجی باید یک طرف را انتخاب میکرد، واقعی یا غیر واقعی باید تصمیمش را میگرفت و با همان ادامه میداد.)
او باید با نیل تماس میگرفت. نمیشود تلفنی را نادیده گرفت که با تماس با آن به گذشته وصل میشود. وقتی بدانید میتوانید با گذشته حرف بزنید، نمیتوانید از آن دوری کنید. جرجی نمیتوانست. هر اتفاقی که افتاده بود، در هر صورت این نقشی بود که او باید بازی میکرد. نيل تلفنی نداشت که بتواند به آینده زنگ بزند. خدایا شاید باید این فرضیه را هم امتحان میکرد. میتوانست از او بخواهد که به جرجی زنگ بزند.
نه امکان نداشت. اگر مادرش جواب میداد و از او در مورد آلیس و نومی و طلاقشان سؤال میکرد چه؟ اگر خودِ جُرجی در سال ۱۹۹۸ جواب میداد و حرف بدی میزد و همه چیز را خراب میکرد، چه؟ قطعاً جُرجی سال ۱۹۹۸ آدم غیرقابل اعتمادی بود. قبل از اینکه جُرجی در بزند، هیتر در را باز کرد. جرجی پرسید: دوباره اون پسره قراره پیتزا بیاره؟» –نه. جرجی روی ایوان خانه ایستاده بود. هیتر چشمهایش را چرخاند و گفت «نه ماکارونی داریم… بیا تو.»
جرجی وارد شد. مادرش و کندریک در آشپزخانه شام میخوردند. مادرش گفت: زود اومدی خونه برات سالاد سزار درست کردم اگه گرسنته. برای دسر هم پاپی چو درست کردم. هر دوی سگها زیر میز بودند و واق واق کردند. مادر جرجی گفت: «برای شماها نیز عزیزای دلم…» خم شد تا با سگی که حامله بود، ارتباط چشمی برقرار کند. گفت این پاپی چوها برای مامان باباهای بزرگ هستن. مامان کوچولو نباید شکلات بخوره… کِنی، قسم میخورم اونا هر چی ما میگیم رو میفهمن»
هیتر کنار در ورودی ایستاده و پرده را کنار زده بود تا بتواند بیرون را یواشکی نگاه کند. همه تقریباً فراموش کرده بودند که جرجی اینجاست. حتی سگها هم دیگر با آن چشمهای نافذشان حرکتهای او را دنبال نمیکردند. جرجی حتی میتوانست بدون اینکه با مادرش حرف بزند، به خانهاش برگردد. مادرش در حال آب کردنِ یخِ تکهای گوشتِ خوک برای شام، فقط سر او غُر میزد که چرا کیفش را روی میز گذاشته؛ شاید هم مادرش فکر میکرد او رفته است.
- حجم فایل : 52 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 405 ص