فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب دالان بهشت اثر نازی صفوی pdf
ابروهایش را به علامت تعجب بالا برد و بعد از چند لحظه مکث با نهایت مهربانی از روی میز بلندم کرد و نشاندم روی پایش، درست مثل یک بچه لوس. دوباره او شد یک پدر مهربان و صبور و من یک بچه تر و زبان نفهم. در حالی که چشم هایش برق شیطنت و شوخی داشت، گفت: – والله، اگه منظورت جشن و لباس عروس پوشیدن و این حرف هاست که یادمه عروسی کردیم ولی اگه منظورت اون یکی عروسی هم هست… در حالی که چشم هایم گرد شده بود با پرخاش و اعتراض پریدم وسط حرفش: – محمد! در حالی که از ته دل می خندید گفت:
– تو پرسیدی کی عروسی می کنیم، نپرسیدی؟! . منظورم اونی نبود که تو میگی۔ همان طور خندان و شیطنت بار گفت: – پس چی بود؟! درحالی که خودم را هم عصبانی و هم خجالتزده نشان میدادم گفتم: . منظورم رفتن خونه خودمون بود. . که در حقیقت باز همونه که من میگم، نه؟! دیگر جیغم درآمد. او می خندید و من که حرصم گرفته بود کتابش را که می دانستم رویش حساسیت دارد برداشتم و سعی کردم فرار کنم. همان طور که نگهم داشته بود و می خندید، گفت: – مهناز، جون من! کتاب رو بگذار زمین. خواهش می کنم.
بعد از جا بلند شد، کتاب را از دستم درآورد و گذاشت روی میز و دوباره بغلم کرد و از میز دورم کرد. آن قدر که وانمود می کردم، ناراحت نبودم ولی از این کشمکش، از این که خودم را برایش لوس کنم لذت می بردم و به حالتی که انگار می خواهم فرار کنم، هنوز دست و پا می زدم. در حالی که سعی می کرد آرامم کند، گفت: . عزیزم، گفتم ببخشید دیگه، شوخی کردم، حالا بفرمایین من گوش می کنم. همان طور دست و پا زنان گفتم: – گوش نمی کنی، اذیت میکنی.
- حجم فایل : 58 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 297 ص