دانلود کتاب دخمه مردگان اثر ویکتوریا شواب pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب دخمه مردگان اثر ویکتوریا شواب pdf

در حال دویدن جیغ میزنم مراقب باشین! «کَس، صبر کن!» جیکوب صدایم میزند و من از روی یک صندلی توی راهروی بین صندلیها می پرم. مامان و بابا به طرف من برمی گردند، بعد سرشان را بلند میکنند و با چشم های گرد به قاب چوبی که به سمت آنها سقوط میکند، زل میزنند. صدای فریاد از روی صحنه به هوا بلند میشود، من خودم را محکم به پدر و مادرم میکوبم تا به زور هلشان بدهم کنار، ولی در آخرین لحظه، قطعه بزرگ دکور با لرزشی می ایستد.

چند متر بالای سرمان متوقف میشود و ده دوازده طناب و سیم آنرا محکم نگه می دارند. صدای یکی از کارگرهای صحنه به گوش میرسد که با صدای بلند میگوید: «ببخشید!» پائولین که معلوم است حسابی جوش آورده سرش را تکان میدهد و تندتند به زبان فرانسوی شروع به حرف زدن می کند. جرو بحث داغ چند ثانیه طولانی دیگر هم ادامه پیدا میکند و بعد پائولین سرش را تکان میدهد و دوباره رو به ما میکند: «تئاتر.»

مامان با سرخوشی و خیالی آسوده میخندد و بابا دستی به شانه ام میکشد. حتماً قیافه ام به همان اندازه ای که حس میکنم به هم ریخته است، چون بابا با لحنی آرامش بخش می گوید: «چیزی نیست کس حال همه مون خوبه.» مامان هم میگوید برای همینه که بیشتر از یه دونه طناب دارن. ولی وقتی پشت سر پدر و مادرم به خیابان میروم قلبم هنوز توی سینه ام میکوبد. ممکن بود

صدمه ببینند. ممکن بود کشته بشوند. آب دهانم را قورت میدهم، از یک چیز مطمئن هستم. روح خبیث دنبال من است، نه پدر و مادرم. اگر از هم جدا شویم لااقل آنها در معرض خطر نخواهند بود.