دانلود کتاب در جریان انقلاب فرانسه اثر دومینیک ژولی pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب در جریان انقلاب فرانسه اثر دومینیک ژولی pdf

روز سالگرد توفان است؛ همان توفانی که سال گذشته به محصولات کشاورزی آسیب رساند. مطمئناً حادثه ای به وقوع می پیوندد توفانی از نوعی دیگر، شورشی که بسیار مهیب تر است پس از آن ژوستن و مارسلن .رسیدند بلافاصله به جمع مردم پیوستند و در بحث و گفت و گوهای داغ آنها شرکت کردند و ما مجبور شدیم منتظر آنها بمانیم. جوش و خروش ما را به سمت قصر سلطنتی کشاند. ساعت چهار بعد از ظهر .بود خورشید هنوز هم به شدت گرما می بخشید و پاریس مملو از هیجان و اشتیاق بود. این یکشنبه مانند یکشنبه های دیگر نبود. جمعیت انبوهی به خیابانها می ریختند در باغها پرسه میزدند و مشتاق آن بودند که کمی بیشتر از اوضاع خبردار شوند.

در قصر سلطنتی گروهی که تعدادشان بیشتر از بقیه بود، ما را راهنمایی کردند زیر درخت شاه بلوط مردی با موهای نامرتب و کراوات باز شده برای جمعیتی سخنرانی میکرد و آنها را به وجد آورده بود. او با لکنت زبان میگفت: «شهروندان، من از کاخ ورسای میآیم همین امشب گردانها از شام دومار خارج میشوند تا ما را گردن .بزنند نباید زمان را از دست داد! ما فقط یک چاره داریم یافتن سلاح و داشتن یک نشان مشترک برای این که بتوانیم همدیگر را بشناسیم برای یک دست بودنمان چه رنگی را انتخاب میکنید؟ سبز که رنگ امید است یا آبی که نماد آزادی در آمریکاست؟

مردم با شور و اشتیاق به درختهای بلوط یورش بردند و برگهای شاخه های پایین درختها را جدا کردند و آنها را روی کلاه ها و درون جادکمه هایشان قرار دادند. نینون که گونه هایش از شدت هیجان سرخ شده بود ژوستن را فراموش کرده و ژوستن هم نشانش را روی دسر میوه ای سفیدرنگش جاسازی کرده بود. من نشان را داخل نیم تنهام گذاشتم اما بلافاصله بدنم را غلغلک داد! درست بعد از گفتن جمله ی «چقدر خوب که تمام شهروندان همانند من عمل می کنند. دوش فنگ سخنران را بلند کردند و با شکوه و جلال بردند. یک نفر فریاد زد نام او کمی دمولن است او دوست نماینده میرابو است»

در آن هنگام ستونی از سربازان که هر چه جلوتر می رفتند بر تعدادشان افزوده میشد با بی نظمی بسیار و شور و اشتیاقی شدید به راه افتادند. این سربازان هنگام خروج از قصر سلطنتی دو دسته شدند یک دسته تحت رهبری سخنران به سمت بلوارها و دسته ی دیگر به سمت قصر تویلری رفتند.