دانلود کتاب رز سفید جنگل سیاه اثر اوین دمپسی pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب رز سفید جنگل سیاه اثر اوین دمپسی pdf

طوفان درد و عذاب مرد اکنون به وزش بادی میماند ولی هنوز اولین چیزی بود که با باز شدن چشمانش به جهان و فرا رسیدن صبح احساس میکرد. دست برد تا شیشه آسپرین را بردارد و چند قرص سفید کوچک در دهانش بگذارد. آنها را با آب چنان سردی پایین داد که تعجب کرد چگونه لایه ای از یخ رویش تشکیل نشده است. کمی به شیشه شک کرد. آیا نوعی معجون راستگویی نازی ها بود؟ دیگر اهمیتی نداشت. تسلیم شدن در برابر زن تنها راه ممکن بود.

به او نیاز داشت. راه دیگری نبود. برف تار عنکبوتی از یخ روی شیشه پنجره ترسیم کرده بود. در باز بود، اما هیچ صدایی از اتاق پذیرایی نمی آمد. فکر کرد صدایش بزند و بپرسد حالش چطور است یا درمورد آتش سؤال کند، اما این کار را نکرد. آن قدر پتو را بالا کشید که دیگر فقط چشمانش پیدا بودند. در مورد داستانی فکر کرد که شب گذشته فرانکا برایش گفته بود و نگاه تسخیر شده اش در حالی که داستان را تعریف میکرد. اگر او از اعضای گشتاپو بود، پس حتماً بازیگر خیلی قهاری است.

دستش را به سمت صورت برد و خواب را از چشمانش زدود. باید به زودی برای گفتن حقیقت به زن تصمیمش را می گرفت. پاهایش هنوز ناتوانش کرده بودند. او تا وقتی برف کاملاً پاک شود باید اینجا میماند که ممکن بود چند هفته طول بکشد. تا وقتی که در بستر خوابیده بود چه کار می توانست بکند؟ کیلومترها از هدفش دور بود. کاملاً بی مصرف بود و احتمالاً برای شکنجه و مرگی وحشتناک آماده میشد.

به زیر بالش دست برد و به دنبال دسته فلزی سرد اسلحه گشت. او زندگی اش را نجات داده بود. دیگر هیچ چیز مهم نبود این واقعیت داشت. کشتن او به مثابه قتل بود اما قتل در جنگ چه حکمی داشت؟ او مردان زیادی را کشته بود و زمانی که میدانست فقط یک نفس با مرگ فاصله دارند وحشت را در چشمانشان دیده بود. به راحتی میشد کارهایی را که کرده بود رد کرد و این واقعیت را که او زندگیشان را پایان داده بود نادیده گرفت و قتلهایش را در تیرگی جنگ پوشاند.

اما اغلب اوقات به آن مردان فکر میکرد. اغلب اوقات آنها دشمن بودند. آنها نیز او را به راحتی می کشتند. تنها دلیلی که نتوانسته بودند او را بکشند این بود که او سریع تر، قوی تر و بهتر بود. به مردانی فکر میکرد که وقتی تپانچه اش گیر میکرد، کشته بود. به احساس هجوم خون داغ به سمت مشت هایش، زمانی که چاقو را در سینه شان فرو میبرد.