فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب روزی که رهایم کردی اثر النا فرانته pdf
پنج ساعت بعد، وقتی چشم باز کردم، ساعت هفت صبح ۴ آگوست، نتوانستم موقعیت خودم را تشخیص دهم. داشتم سخت ترین روز از تجربه ی دشوار طرد شدگی ام را شروع میکردم اما هنوز نمی دانستم. دست دراز کردم سمت ماریو، مطمئن بودم که کنارم خوابیده، اما هیچ چیز نبود، حتی بالش مال خودم هم نبود. به نظرم تخت پهن تر و همزمان کوتاه تر شده بود. به خودم گفتم شاید من بلندتر شده ام، شاید هم لاغرتر. احساس بی حالی میکردم انگار مشکل گردش خون داشته باشم، انگشتهایم ورم کرده بود.
دیدم قبل از اینکه خوابم ببرد انگشترها را در نیاورده بودم، به عادت معمول روی پاتختی نگذاشته بودمشان. حس میکردم در گوشت انگشت هایم فرو رفته اند، گرفتگی ای که به نظرم منشأ ناخوشی تمام بدنم بود. با احتیاط سعی کردم درشان بیاورم. انگشتم را با آب دهن خیس کردم. بیرون نیامد، طعم طلا را در دهانم حس کردم به قسمت ناآشنایی از سقف خیره شدم، جلویم دیوار سفیدی بود. دیگر از کمد دیواری بزرگی که هر روز صبح مقابلم میدیدم خبری نبود. احساس کردم پاهایم در فضایی خالی قرار دارند، تکیه گاه تختخواب پشت سرم نبود.
احساساتم گنگ بود. بین پرده ی گوشهایم و دنیا، بین سر انگشتها، ملحفه ها انگار یک لایی بود، نمد یا مخمل. سعی کردم توانم را جمع کنم. با احتیاط سر آرنج هایم نیم خیز شدم تا تختخواب اتاق یا خودم با حرکاتم پاره نشوند. مثل برچسبی که از روی بطری کنده شود. به زحمت متوجه شدم می بایست در خواب چرخیده باشم و در کنج معمول خودم نخوابیده باشم.
- حجم فایل : 90 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 207 ص