فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب رویای دویدن اثر وندلین ون درانن pdf
تیم لیبرتی قبل از مسابقه دور هم جمع شدهاند؛ میروم پیش آنها و توی زمین میمانم تا دونده های دوی امدادی چهار در ۱۰۰ متر و ۱۶۰۰ متر را تشویق کنم. هیجان بالاست ولی هر کدام از مسابقهها برای خودشان یک روند طولانی دارد. دخترهای تیم اول برای مسابقه ۱۶۰۰ متر صف میبندند و مسابقه شروع میشود. نزدیک پیچ آخر میایستم و هربار که فیونا از جلویم رد میشود، جیغ میکشم.
او را تشویق میکنم. تا ۸۰۰ متر از همه جلوتر است ولی توی دور سوم میبینم که عضلاتش سفت شده تا جایی که میتواند تلاش میکند ولی توی ۱۴۰۰ متر عقب میافتد و با چنگ و دندان میجنگد تا دوم بماند. دوم هم میشود و سه امتیاز برای تیم میگیرد ولی خوشحال نیست. وقتی میبینمش نفس نفس میزند و میگوید: «از تمرینا هم شش ثانیه شلتر دویدم. دور سوم از پا درم آورد؛ نشد جبرانش کنم.»
سعی میکنم با حرف به او روحیه بدهم و بغلش میکنم. وقتی نفسش جا میآید، با غرولند میگوید: «وقتشه که یه درس درست و حسابی به این خانوم آب زیر کاه بدم.» و بعد میرود سمت تشک پرش ارتفاع. دنبالش نمیروم. یکم خسته شدهام و حالو حوصله گپ زدنهای ساختگی با مریل آبرامز را ندارم. گوین هم آنجا کنارش است.
برای همین وقتی کیرو و بعضی از والدین داوطلبانه شروع میکنند به چیدن مانعها، از فرصت استفاده میکنم و از وسط زمین رد میشوم و میروم طرف نیمکتها. زمین لیبرتی های تنها یک نوع نیمکت دارد که از وسط پله میخورد و به دو بخش تقسیم میشود. یک بخش برای تیم میزبان و دیگری برای تیم مهمان. البته کسی به آن توجهی نمیکند.
حتی با ردهی ما توی لیگ، معمولاً آنهایی که برای دیدن مسابقه میآیند، والدین مشتاق و گاهی هم دوستان دوندهها هستند. این طور نیست که یک عالمه صدای تشویق بشنوی. بیشتر از همه این مهم است که گروهی را پیدا کنی و کنارشان بایستی تا در مقابل باد، مانع انسانی تشکیل بدهند. بعضی از بعد از ظهرها همه این کار را میکنند.
وقتی لیلی کنان از وسط زمین رد میشوم حس میکنم آدمها از روی نیمکت، خیره نگاهم میکنند. والدینی را میبینم که توی گوش هم درباره من حرف میزنند. یا شاید هم این طور خیال میکنم. شاید هم اصلاً متوجه من نشده باشند. از پلههای ورودی بالا میروم، روی یکی از صندلیهای ردیف پایین مینشینم و کیفم را میگذارم زمین.
مسابقه دوی ۱۰۰ متر با مانع دختران و ۱۱۰ متر با مانع پسران را تماشا میکنم. هر طرف سر میچرخانم پا میبینم. تماشا میکنم که چطور راحت و بیدردسر این طرف و آن طرف میروند. جفت جفت پا که به خوبی راه میروند و خیلی خوشگل و متقارن هستند. چرا تا الان آنها را این طور ندیده بودم. آن دور، تشک پرش ارتفاع به چشمم میخورد. گوین هم هنوز آنجاست.
حس میکنم قلبم تندتر و تندتر میزند؛ سعی میکنم آرامش کنم ولی دیوانهوار میزند. خیلی زود نفس هایم هم تند میشود و بعد همان حس آشنای دلشوره را پیدا میکنم. به خاطر جمع کردن مانع هاست. مسابقه بعدی دوی ۴۰۰ متر است.
- حجم فایل : 47 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 278 ص