فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب زندگی بهتر اثر آنا گاوالدا pdf
این هفته منم که درها را میبندم. آخرین سفارشات را ثبت و ماشین آلات را خاموش میکنم. همچنین چک میکنم که کشوهای قفسه ها خوب بسته شده باشند. اعتراف میکنم این کار، از همه بیشتر حس خوبی به من میدهد، احساس جواهر فروشی را دارم که هر شب طلا و جواهراتش را بدون اخم و تخم جمع و دوباره دسته بندی میکند. ولی اریک، پنجمین همکارم ماه گذشته باعث شد ۳۰۰۰ توپ بازی دزدیده شود.
میدانم که با این جریان، حالا حالاها مشکل خواهد داشت. اوه، به او نگفتیم که دزد است، ولی حالیش کردیم. میدانی گاهی به خودم میگویم چه چیزی میتوانست بهتر از این موفقم کند؛ و دوست دخترم را با رؤیای غیرواقعی اش آرام کند، دیگر سوار قطار نشود، دیگر روزها را با تحقیر و خستگی شروع نکند. به سختی بیدار شود در حالیکه در جای تنگی حبس شده، بدنش کوفته و له شده است…
تمام تکه گوشتهای حومهی ترسناک و متروک پاریس، مثل تو، کسانی که همان چیزهای احمقانهای را میخوانند که تو میخوانی و همان روزنامههای مجانی که تو برمیداری و دقیقاً در همان زمانی که تو آنجایی… برایت قسم میخورم این همان چیزی است که از همه بیشتر ناراحتم میکند… در حالی که آه میکشید، یک روز که با هم در یک کلاس یک روزهی نرم افزار جدید فروش، شرکت کرده بودیم، اینها را محرمانه به من گفت…
بله، حیف که هنوز دوست دخترم را دوست دارم… لبخندی ردو بدل کردیم و بعد یک سخنران جدید آمد و ما دیگر با هم حرف نزدیم. (اگر از نظر این خانم بد به نظر میآمدیم، او این موضوع را با رئیسمان در میان میگذاشت و کمک هزینهای را که از طرف شرکت بیزینس کراند اینوولمنت برایمان در نظر گرفته شده بود، از دست میدادیم.) خب، من دهنم را کامل میبندم. بعد چراغهای اتاق نمایش خاموش میشوند.
از آسانسور باری کمک میگیرم و چند کیلومتر راهروهایی را که فقط با چراغهای خطر روشن مانده اند، طی میکنم. چون صدای آژیر خطر میآید، شروع به دویدن میکنم. داخل رختکن دنبال کشویم میگردم.
- حجم فایل : 82 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 206 ص