فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب زندگی و زمانه مایکل ک اثر جان ماکسول کوتسی pdf
ک به طرف حصار پشتی اردوگاه رفت و به صحرا چشم دوخت. در یکی دو بخاری سنگی میان چادرها، آتش روشن کرده بودند؛ مردم در جنب و جوش و رفت و آمد بودند؛ اردوگاه جان میگرفت. استیشن آبی رنگ پلیس در گردبادی از خاک رسید و نزدیک دروازه ایستاد، به دنبال آن کامیون روبازی بود که در عقبش چند مرد تنگ هم، ایستاده بودند. همه بچه ها به سمت دروازه یورش بردند.
نگهبان اجازه داد استیشن پلیس وارد اردوگاه شود. استیشن با سرعت کم به چهارمین کلبه، همان که اجاق داشت رفت. دو زن از استیشن پیاده شدند و قفل در کلبه را باز کردند؛ راننده که پلیس بود با یک کارتن در دست پشت سرشان رفت. ک از حصار پشتی صدای خرخر رادیوی استیشن را میشنید. طولی نکشید که اولین طره دود سیاه از دودکش بیرون آمد. مردهایی که در کامیون بودند هیزمها را دسته دسته تخلیه میکردند و پشت دروازه روی هم می چیدند.
مأمور پلیس به استیشن برگشت و در اتاقک راننده نشست. موهایش را شانه زد. یکی از زنها، آنکه درشت هیکل بود و شلوار گشاد داشت از کلبه بیرون آمد و یک مثلث را به صدا درآورد. پیش از خاموش شدن آخرین نت جمعیتی جلوی در کلبه از سر و کول یکدیگر بالا می رفت، بچه ها با لیوان بزرگ دسته دار یا بشقاب یا قوطی حلبی مادرها با بچه های شیرخواره زن متصدی کوچه ای باز کرد و بچه ها را دو به دو داخل کلبه فرستاد که هم نزدیک شد و عقب جمعیت ایستاد.
بچه ها که بیرون آمدند، دید سوپ و چند تکه نان در دست دارند. پسربچه ای بیرون آمد و سکندری رفت و سوپ روی پاهایش ریخت. با احتیاط، انگار که خودش را خیس کرده باشد، رفت و دوباره در صف ایستاد. عده ای از بچه ها روی زمین لختِ بیرون کلبه نشستند تا غذا بخورند. بقیه شامشان را به چادر بردند. ک به زن نزدیک شد.
«ببخشین میشه به منم یه چیزی بدین بخورم؟ بشقاب ندارم. بیمارستان بودم.» زن جواب داد: «غذا فقط مال بچه هاست» و نگاهش را برگرداند. ک به کلبه اش برگشت و شلوار سیاهش را که هنوز نم داشت پوشید. شلوار کوتاه ماشی رنگش را زیر یکی از تختها انداخت.
- حجم فایل : 46 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 175 ص