فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب زن کابین شماره 10 اثر روث ور pdf
برای مدتی طولانی سرجایم میخکوب ایستادم. دستم را بر روی صورتم نگه داشته بودم. از شدت حیرت و درد زبانم بند آمده بود. انگشت هایم یخ زده بودند، اما حسی گرم و مرطوب در صورتم بود و کمی طول کشید تا بفهمم این گرمی خون است، که ضربه گوشه در گونه ام را پاره کرده بود. می خواستم به سمت تخت بدوم، سرم را به زیر بالش فرو ببرم و های های گریه کنم. اما صدایی ضعیف و زمخت پیوسته در سرم می گفت که او هنوز آن بیرون است. اگر برگشت چی؟ اگر به سراغت آمد چی؟ صدایی از سالن آمد. چیزی افتاد و من هجوم ترسی را حس کردم که باید مرا به هیجان می آورد، اما به جای آن بی حس و فلجم کرد. برنگرد، برنگرد.
نفسم را در سینه حبس کردم و خودم را واداشتم که نفسم را، طولانی و مرتعش، بیرون بدم. سپس آرام آرام دستم را به سمت در بردم. باز صدایی از راهروی بیرون آمد ـ صدای شکسته شدن شیشه ـ به سرعت دستگیره در را گرفتم و خودم را به در چسباندم. انگشت های برهنه ام در فرورفتگی کفپوش های چوبی کهنه گیر کرد. آماده بودم تا جایی که امکان دارد در را نگه دارم. در آنجا چمباتمه زدم و زانوهایم را به سینه ام نزدیک کردم. همچنان که به آن مرد گوش می دادم که همه چیز را زیرورو می کرد، صدای هق هقم را با فشار لباس خوابم خفه می کردم. امیدوار بودم دلیله به سمت باغ دویده و از مسیر خطر دور شده باشد.
سرانجام و پس از مدتی طولانی، شنیدم که در ورودی باز و سپس بسته شد. همان جا نشستم، و سرم را بر روی زانوهایم گذاشتم و گریه را سر دادم. باورم نمی شد که به راستی رفته است. که دیگر برنمی گردد تا مرا اذیت کند. دست هایم بی حس و خیلی کوفته بودند، اما جرئت نداشتم دستگیره را رها کنم. دوباره آن دست های قوی را در آن دستکش های پلاستیکی جراحی رنگ پریده جلوی چشمم دیدم. نمی دانم پس از آن چه اتفاقی افتاده است. شاید تمام شب بی حرکت همان جا مانده بودم.
- حجم فایل : 49 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 242 ص