فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب سایه کارین ژیه بل اثر کارین ژیه بل pdf
کلوئه احساس میکند ضربه ای به شکمش برخورد کرده است و هر آن امکان دارد خفه شود. لحظه ای که آنقدر انتظارش را کشیده بود، فرا رسیده است. صورت آن مرد را به زحمت میتواند ببیند. با این حال، نور کمی که برقرار است، چشمان ترسناکش را آشکار می کند. قانون شماره ۴ هروقت دیدیش شلیک کن… به قصد کشت… آن مرد یک قدم جلو می آید و کلوئه بلافاصله اسلحه اش را بلند میکند.
مرد خشکش میزند و میگوید «آروم باشین من الکساندر گومز هستم؛ افسر پلیس، همین الآن اسلحه تون رو بیارین پایین.» آن مرد در حالی که صحبت میکند به آرامی چیزی را از لباسش خارج می کند. شلیک کن…. به قصد کشت…. یا اون زنده میمونه یا تو… کلوئه ماشه را می کشد، ولی هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. گومز به سرعت به سمتش حرکت میکند و قبل از آنکه او اصلاً متوجه شود چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اسلحه اش را می گیرد.
«زده به سرتون؟ دارم میگم افسر پلیسم دیگه!» گومز اسلحه را در جیب شلوارش میگذارد و نشانش را جلوی صورت کلوئه میگیرد. کلوئه به دقت نشان سه رنگ را بررسی میکند؛ آبی، سفید و قرمز. دستگیری، قضاوت و زندان؛ بنابراین نزدیک بود به یک افسر پلیس شلیک کند، بدون شک کارش تمام است. الکساندر در حالی که کارت را در جیبش قرار میدهد میگوید:
«من منتظر شما بودم؛ ولی از اونجایی که دیدم در ورودی باغتون قفل نیست، اومدم داخل.» کلوئه که به شدت ترسیده است هیچ پاسخی نمیدهد. نزدیک بود یه افسر پلیس رو بکشم… روش اسلحه کشیدم…. کارم تمومه…. «من میخوام باهاتون صحبت کنم نظرتون چیه بریم داخل؟» از آنجایی که کلوئه هیچ واکنشی نشان نمی دهد، الکساندر دستش را میگیرد و او را به سمت داخل میبرد.
«لطفاً در رو باز کنین» باز هم هیچ عکس العملی وجود ندارد. الکساندر کلید را از کلوئه میگیرد و خودش در را باز میکند. وارد که میشوند و وقتی که در پشت سرشان بسته میشود کلوئه از جایش میپرد. گومز یک بار دیگر مجبور میشود دستش را بگیرد و تا هال همراهی اش کند، سپس کلید برق را پیدا و آن را روشن می کند.
- حجم فایل : 96 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 461 ص