پیش نمایش
دانلود کتاب شاه بی بی سرباز اثر ولادیمیر نابوکوف pdf
فرقش مثل خط قائم با خط افق بود. فرق زاویه و پرسپکتیو ــ نه بیشتر، همین. مارتا بىآنکه قصدى داشته باشد فرانتس را در عوالم انتزاعىاش تشویق مىکرد، چون از نظر مارتا بدیهى بود که درایر غافلگیر مىشود و وقت نمىکند از خودش دفاع کند. براى بقیهاش مارتا خیلى واضح و واقعى مجسم مىکرد که…
درایر وقتى ببیند قومو خویش جوانش یک هفتتیر گرفته طرفش حسابى ابروهایش از تعجب مىپرد بالا، حسابى مىزند زیر خنده، با این تصور که هفتتیر اسباببازى است، و حسابى هم خندهاش را در عالم دیگر تمام مىکند. مارتا که براى اجتناب از هر گونه ریسک، درایر را در وضعیت یک قلم جنس قرار مىداد که بستهبندىشده و طناببسته و آماده تحویل باشد، نمىفهمید اینطورى چقدر کار براى فرانتس آسانتر است.
مىخندید و مىگفت «چه پسر باهوشى»، و صورتش را مىبوسید و ادامه مىداد «عزیزم، چه درخشان». فرانتس در جواب تخمین و محاسبهاى تحویل مىداد (که متأسفانه بعدا سوخت مىشد): تعداد قدمها از نرده تا پنجره؛ تعداد ثانیههاى لازم براى طىکردن این فاصله؛ فاصله پنجره تا در و در تا صندلى راحتى (که در نقطهاى از نقشهکشى آنها از کاناپه به آن منتقل شده بود)، و فاصله هفتتیر وسط زمین و آسمان تا پسِکلهاى که خیلى راحت تکیه داده بود.
درحالىکه درایر واقعا روى این مبل نشسته بود و روزنامههاى یکشنبه را در نور آفتاب آوریل مىخواند، مارتا با شانه براقى توى موهاى گوجهفرنگىاش، با لباس جدید و دستدوز صورتىرنگش، همراه فرانتسِ بدون کت و تام که پشتسرشان مىآمد و یک قلنبه سیاه لاى دندانهایش بود، حسابى توى باغ مىرفتند و مىآمدند و دیوارِ ویلا را مىگرفتند تا پنجره سالن مىرفتند…
و باز برمىگشتند طرف در ورودى، قدمها را مىشمردند، حفظ مىکردند، نزدیک شدن و دور شدن را تمرین مىکردند، و درایر، دست به سینه، مىآمد بیرون روى تراس و زود مىرفت پیششان و وارد بحث مىشد در مورد ترتیب و آرایش جدید گذرگاههاى سنگفرش و باغچهها که مارتا و فرانتس آنطور با جان و دل نقشهاش را مىریختند.
تنها که مىشدند باز هم نقشه مىریختند، در آن اتاق کوچک عزیز و یکنواخت که هنوز کنیز بهفروش نرفتهاش با آن نوکپستانهاى گنده بالاى تخت ایستاده بود و یک راکت تنیس مدل جدید گرانقیمت ناخواسته توى قابش بود. وقتش شده بود به فکر تهیه هفتتیر بیفتند. به محض رسیدن به این مرحله مانع مسخرهاى عَلَم شد. هردو مطمئن بودند براى خریدن هفتتیر به مجوز احتیاج است.
نه مارتا مىدانست چطور باید مجوز تهیه کرد، نه فرانتس. مىبایست پرسوجو کنند، شاید پیشِ پلیس بروند، و معنىاش این بود که درخواست بنویسند و زیرش را امضا کنند. کمکم معلوم مىشد گرفتارى تهیه سلاح از استعمال آن هم بیشتر است. مارتا نمىتوانست چنین تناقض و مخمصهاى را تحمل کند. براى حل این تناقض عجیبوغریب رفت سراغ مشکلات عدیدهاى که با اجراى نقشه همراه بود.
- حجم فایل : 56 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 287 ص