فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب شب به خیر ترنا اثر جمال الدین اکرمی pdf
نیم ساعت بود که داشت آن دور و بر بالا و پایین میرفت. خودرو سیاه رنگی جلوی بانک ایستاد. سینا چند قدم رفت طرف خودرو. زنی پوشیده در پالتویی بلند و پشمی پیاده شد. سینا ناامید برگشت عقب. زن دور و برش را نگاه کرد، چشمش افتاد به سینا. لبخندی زد و آمد سمت او. –سينا؟ سینا با تعجب نگاهش کرد. زن به در خودرو اشاره کرد. سینا سردرگم جلو رفت. زن لبخند زد: «من الیزا هستم، همکار پدرت. منو فرستاده دنبالت. کارش هنوز تمام نشده.»
سینا دو دل بود، زن در جلو را برایش باز کرد. سینا رفت سمت در، زن دستش را جلو آورد و کوله اش را گرفت. سینا با کمرویی اجازه داد کمکش کند. الیزا کوله را گذاشت صندلی عقب، بعد پشت فرمان نشست. راه افتادند. خودرو گرم بود؛ گرمایی خانگی با بوی چرم و خوشبو کننده ی هوا. سینا صدایی از پشت سر شنید. برگشت بچه ای در صندلی کودک خودرو نشسته بود و دست و پا میزد. موهای نرم کرکیاش زیر نور سقفی اتاقک برق میزد. – اسمش آگوستوسه من گاس صداش میزنم. نزدیک دو سالشه.
سینا لبخند زد. گاس شروع کرد به بریده بریده حرف زدن، خندیدن و دست و پا زدن. سینا سعی کرد با گاس حرف بزند اما حواسش جای دیگری بود. نمی دانست در برابر آدم هایی که ناگهان جلوی لحظه هایش سبز شده بودند، چه کار باید بکند؟ اگر زن نام و نشانی درستی نداده بود، فکر میکرد اشتباهی سوار ماشین او شده است. تیرگی سربی رنگ شب افتاده بود روی خانه های کوتاه شهر؛ روی پوشش سراسری برف. خیابانها خلوت بود. ریسه های چشمک زن با نورهای سبز، بنفش، سفید و قرمز از لای درخت ها رنگ عوض می کرد.
- حجم فایل : 52 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 159 ص