فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب شمشیرهای روز و شب اثر دیوید گمل pdf
ستارهها درخشان بودند و ابرهای بارانزا به طرف غرب رفته بودند. این یک برکت به شمار میرفت. فردا زمین خشک و سخت بود، سرعت حمله افزایش مییافت. اگر شانس میآوردند به عمق سپاه ژارن نفوذ میکردند. از خودش پرسید، تا چه عمقی؟ و آیا خود باکیلا، مثل هشت سال قبل، در جناح چپ موضع میگرفت. اسکیل قانون به قلهی تپه رفت و به میدان نبرد چشم دوخت. زمین پهن و هموار بود. درختستانی در غرب دامنهی تپهها را میپوشاند. در طرف شرق یک رودخانه جاری بود. او تشکل احتمالی ژارنها را تصور کرد. پیادهنظام آنگوستین بهجز این که در زمینهای بلند شمال دره مستقر شود چارهی دیگری نداشت.
شیب تند بود. حملهی دشمن کند میشد. سپاه آنگوستین، با زرههای سنگینتر و شمشیرهای کوتاه و برنده، میتوانست تا مدتی مقاومت کند. اسکیل کانون دره را ازنظر گذراند. هشت هزار سوارکار ژارن از شرق و غرب هجوم میآوردند. از دو هزار سوارهنظام آنگوستین انتظار میرفت به دو گروه تقسیم شوند و از دو جناح با آنها مقابله کنند. چنین چیزی امکان نداشت. سوارهنظام با شکست میخورد و پراکنده میشد و یا به سمت جناحین پیادهنظام خودی عقبنشینی میکرد. این رویدادی بینهایت خفتبار و آزاردهنده بود. ژارنها، با تمام وحشیگری، جنگجویانی بسیار منضبط بودند و از مرگ نمیهراسیدند.
حملههای ناگهانی روحیهشان را درهم نمیشکست. هیچ استراتژی هوشمندانهای جلودار آنها نبود. فقط یک امید برای آنگوستینها وجود داشت. باکیلا قلب و مغز ژارن بود. از پا درآوردن او دشمن را متلاشی میکرد. اسکیل کانون به طرف اسبش بازگشت و پادررکاب گذاشت. سپس از میان درهی روشن از نور مهتاب به سمت درختستان پیشراند. از بالای بلندی میتوانست آتش اردوگاه ژارنها را از فاصلهی پنج مایلی جنوب غربی ببیند. از اسب به زیر آمد و در حالی که افسار آن را به دنبال خود میکشید در جلوی ردیف درختان به راه افتاد. هوا خنک و تازه بود.
او فردا سیصد نفر از بهترین افراد سوارهنظام قوش نقرهای خود را در اینجا پنهان میکرد. هنگامیکه صفوف جنگجویان به یکدیگر نزدیک میشدند آنها را در حملهای انتحاری از بالای تپه سرازیر میکرد. گردن و شانههایش درد میکرد و میتوانست وزن پنجاهوچهار سال عمرش را احساس کند. روی زمین نشست، به یک درخت تکیه داد. چشمانش را بست و روزهای جوانیاش را به یاد آورد. در آن دوران رؤیاهای زیادی در سر میپروراند، بلندپروازیهای خودبینانهای داشت. میخواست مثل پدرش باشد، جنگجو و قهرمانی بزرگ، طرف توجه زنان و مورد تحسین مردان. لبخند زد. چنین بود رویاهای جوانی او. چهرهی جیانا در ذهنش ظاهر شد.
- حجم فایل : 86 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 409 ص