فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب شیر مقدونیه اثر دیوید گمل pdf
مرد لاغر نزدیک تر آمد: «قسم به تمام خدایان، لیونیداس درست میگفت! تو هستی، پارمنیون!» پارمنیون مرد را شناخت و چشمانش را تنگ کرد؛ او آسیرون بود، یکی از پسرانی که ده سال قبل در سربازخانهی لیکارگاس او را ریشخند میکرد. پارمنیون لبخند زد و گفت: «ظاهرا اشتباهی شده.» آسیرون گفت: «نه، من سر زندگی ام شرط میبندم.» پارمنیون گفت: «آره، درسته.» شمشیرش را کشید و ضربه ای سریع به گلوی آسیرون وارد کرد. مرد خود را عقب انداخت، اما اکنون از گردن مجروح خون بیرون می زد.
مرد دیگر روی پاهایش جهید، شمشیر خودش را کشید و نیشش به خنده ای گرگ آسا باز شد. همچون مار فیش کرد و گفت: «تا حالا هیچ اسپارتی رو نکشتم، ولی همیشه دلم می خواست.» سیریتای با سرعتی کورکننده حمله آورد. پارمنیون گریز زد و عقب جهید، ساعد راستش می سوخت. نگاهی به زیر انداخت و نواری خونین دید که از زخمی باریک بیرون می زد. سیریتای گفت: «فکر میکنم هر دفعه تیکه ای از بدنت رو ببرم، مگه این که بخوای تسلیم بشی و از من طلب بخشش کنی.» همچنان که یکدیگر را دور می زدند، پارمنیون گفت: «تو خیلی مهارت داری.»
سیریتای لبخند زد، اما چیزی نگفت. حمله آورد، ضربه ای به شکم را وانمود کرد و بعد شمشیرش را بر صورت پارمنیون کشید. تیغ به طرز دردناکی نزدیک گلوی پارمنیون را شکافت و نوک آن پوست گونه را باز کرد. سیرتیای تکرار کرد: «هر دفعه یک تیکه.» پارمنیون به طرف راستش چرخید و آتش را میانشان قرار داد، سپس پایش را میان شعلهها برد و شاخه های فروزان را به صورت مرد پاشید. حریفش به عقب سکندری خورد، ریش روغن زده اش شعله ور شد. پارمنیون جلو دوید و شمشیرش را در کشاله ران مرد فرو کرد.
- حجم فایل : 93 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 606 ص