فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب شیفتگی ها اثر خابیر ماریاس pdf
از روز اول فهمیدم زن و شوهرند. مرد حدوداً پنجاه ساله بود و زن کمی جوان تر؛ هنوز به چهل نرسیده بود. زیباترین ویژگی شان این بود که از معاشرت با هم لذت می بردند. در زمانی که تقریباً هیچ کس حال وحوصله ی هیچ چیزی را ندارد، به خصوص حال شوخی و شیطنت، آن ها بی وقفه با هم حرف می زدند، می خندیدند و لطیفه تعریف می کردند. انگار تازه با هم آشنا شده یا همدیگر را دیده بودند. انگارنه انگار با هم از خانه بیرون آمده و بچه ها را به مدرسه برده بودند. با هم و در یک زمان ــ احتمالاً در یک دست شویی مشترک ــ دست و صورت شسته و لباس پوشیده و در یک تختِ دونفره از خواب بیدار شده بودند و انگار نه انگار اولین چیزی که دیده بودند صورت تکراری آن یکی بوده و غیره و غیره؛ روزها در پی هم و سال پشت سال. آن ها دو بچه داشتند. یک پسر و یک دختر که دو سه بار همراه شان آمدند. دختری حدوداً هشت ساله و پسری حدوداً چهارساله که شباهت عجیبی به پدرش داشت.
مرد لباس های شیک اما کمی از مُد افتاده می پوشید با این وصف هیچ وقت ظاهر مضحک یا ناجوری نداشت. منظورم این است که سرووضعش همیشه مرتب و کاملاً هماهنگ بود. پیراهن هایی که انگار برای او دوخته شده بود. کراوات های گران قیمت و دستمالی در جیب بالای پیراهن. دکمه ی سردست و کفش های مشکی واکس خورده ی چرم یا جیر. هر چه به سمت اواخر بهار می رفت بیش تر کفش جیر می پوشید و لباس های رنگ روشن را ترجیح می داد. ناخن هایش به دقت مانیکور شده بود. با وجود این ها هیچ شباهتی به مدیرهای احمق یا بچه بورژواها نداشت. یعنی منش ذاتی اش به او اجازه نمی داد به شکلی غیر از این در خیابان ظاهر شود؛ دست کم در روزهای کاری. انگار آن لباس عادی اش بود و پدرش یادش داده بود آن طور بپوشد. البته، بعد از گذراندن سن وسالی، این شیوه ی لباس پوشیدن را انتخاب کرده بود. بی اعتنا به تمام مدهای احمقانه و منسوخِ دورانی که بدلباسی در آن مرسوم است و به طور مشخص کم ترین تاثیری از آن ها نگرفته بود.
- حجم فایل : 86 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 402 ص