پیش نمایش
دانلود کتاب صید قزل آلا در آمریکا اثر ریچارد براتیگان pdf
از «لیتل ردفیش» به قصد دریاچهی جازفوس راه افتادیم و سفر کردیم از مسیر نامهای خوب – از استنلی تا کیپ هرن تا سیفوم تا رودخانهی رپید، از مسیر نهر فلوت از کنار معدن گریهاند و سپس تا دریاچهی جازفوس، و چند روز بعد میان کوره راه منتهی به دریاچهی هل دایور با بچه بر دوشم و مقدار مناسبی قزل آلا در هل دایور در انتظار. میدانستیم که قزل آلاها مثل بلیتهای هواپیما در انتظار میمانند تا ما برسیم.
این بود که به چشمهی ماشروم که رسیدیم ایستادیم و آب خنکِ آفتاب نخوردهای نوشیدیم و من و بچه روی کندهی درختی نشستیم کنار هم و چند تایی عکس گرفتیم. امیدوارم روزی آن قدر پول داشته باشیم که بدهیم عکسها را ظاهر کنند. گاهی فکرشان میافتد توی سرم، از خودم میپرسم خوب از کار در میآیند یا نه. فعلاً که مثل بذر توی بسته بندی میان مایع ظهور در تعلیقاند. تا آنها ظاهر شوند من هم مسنتر و آسان پسندتر شده ام.
نگا این بچه است! نگا این چشمهی ماشروم است! نگا این منم! به حد نصاب قزل آلا رسیدم ظرف یک ساعت از رسیدنم به هل دایور، و زنم از ذوق آن همه صید، بچه را گذاشت توی آفتاب، خوابش برد و تا بیدار شد افتاد به عق زدن بچه و من برش داشتم از راه کورهراه برش گرداندم. زنم از پشت سر بیصدا راه میآمد و ماهیها و چوبهای ماهیگیری را میآورد. بچه چند بار دیگر عق زد… (ص101)
هربار به قدر یک انگشتانه قِی نرم اسطخودوسی رنگ، اما به هر حال میریخت روی لباسم و صورتش هم تبدار و برافروخته بود. دم چشمهی ماشروم ایستادیم. یک کمی دادم آب خورد، نه آن قدر زیاد، تا طعم قی از دهنش برود. بعد لکههای عق را از روی لباسم پاک کردم و بنا به دلیل عجیبی، ناگهان بهترین وقت شد، آنجا کنار چشمه ماشروم، که به سرم بزند بر سر لباس زوت چه آمده است.
علاوه بر جنگ دوم جهانی و خواهران اندروز، لباس زوت هم در اوایل دههی ۴۰ خیلی طرفدار داشت. همهی آنها به نظرم تبهای تند زودگذری بودند. یک بچهی مریض در کورهراه هل دایور، ژوئیه ۱۹۶۱، احتمالاً سؤال مهمتری است. نمیتوان تا ابد به حال خود گذاشت بچهی مریضی را، تا در کهکشان میان ستارگان دنباله داری جای بگیرد که عزم دارند هر ۱۷۳ سال از کنار زمین عبور کنند. (ص102)
چشمهی ماشروم را که رد کردیم عق نزد دیگر، و من برش گرداندم از مسیر، از درون و بیرون سایهها و از کنار دیگر چشمه های بینام، و وقتی رسیدیم به دریاچهی جازفوس، خوب بود حالش. چیزی نگذشته بود که قزل آلای گلوبریدهی بزرگی گرفته بود توی دستش و داشت اینور و آنور میدوید. انگار چنگی گرفته باشد توی دستش. در راه کنسرت ـ با ده دقیقه تأخیر و هیچ خبری هم نباشد از اتوبوس و همین طور هم از تاکسی
- حجم فایل : 30 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 183 ص