پیش نمایش
دانلود کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست اثر مو یان pdf
این کار کمی دردم را تسکین داد، اما هنوز درد داشتم و هنوز شدید. به آن تخمسگ زل زدم که به زودی بیضهام را میبلعید و از همین حالا نقشه انتقام میکشیدم. اما راستش را بخواهید، این حادثه پیش بینی نشده، ناگهانی و مؤثر نسبت به این مرد نچسب پاچنبریِ ریزنقش قدری احترام توام با اکراه در دلم کاشت.
اینکه همچو آدمهایی تو دنیا هستند، کسی که از راه اخته کردن حیوانات زندگی میکند و در کارش مهارت دارد ـ بیامان و دقیق و فرز- چیزی است که باید ببینی تا باور کنی. عررر، هووو، عررر، هووو… بیضهام، امشب همراه عرقِ تند، میروی تو دلو روده «شو بائو» تا فردا از خلا سردر بیاری. بيضهام؛ بیضه نازنینم. هنوز چندان دور نشده بودیم که شنیدیم شو بائو از پشت سر داد زد: «لَن لیین، میدانی اسم شگردی را که تازه به کار بردهام چی گذاشتم؟»
لن لیین داد زد: «گور پدر تو و آبا اجدادت!» جمعیت تماشاگر با قهقهه به این جواب تهنیت گفت. شو بائو متکبرانه گفت: «با دقت گوش کن. هم تو، هم خرت. من بهش میگویم کش رفتن هلو از زیر برگها.» اعجوبه های فسقلی شعر تازهای سرهم میکنند و در تمام راه تا حیاط ملک شیمن پشت سر آنها دم میگیرند: شو بائو از لای برگا میوه را کش میرود، لن لیین هم از پی نخودچی کشمش میرود…
زیادی جمعیت به حیاط سرزندگیِ سرشاری داده بود. پنج بچه اتاقهای شرقی و غربی، همه با لباسهای سال نو، همه جا جست و خیز میکردند و میدویدند. لَن جینلُن و لَن بائوفن به سن مدرسه رسیده، اما هنوز مدرسه نرفته بودند. جینلُن بچه افسردهای بود، ظاهرا غرق فکر و خیال؛ بائوفن دختربچه معصومی بود و راست راستی خوشگل.
هرچند تخم و ترکه شیمن نائو بودند، بینشان و شیمن خره دلبستگی وجود نداشت. دلبستگی حقیقی بین شیمن خره و دو تخم و ترکه بود که خِرهان هوآهوآ زاییده بود. اما متأسفانه هنوز به شش ماه نرسیده، هم خودشان مردند و هم مادرشان. مرگ هوآهوآ ضربه عاطفی هولناکی به شیمن خره بود. هواهوا مسموم شده بود و دو نوزادش، ثمر پشت من، از خوردن شیر مادر مرده بودند.
تولد خرهای دوقلو، حادثه شادی در ده بود و مرگشان همراه مادر، همه دهاتیها را غصه دار کرد. هانِ سنگچین نزدیک بود از گریه هلاک شود، اما آدم ناشناسی خوشحال بود؛ این همان کسی بود که تو خوراک هوآهوآ زهر ریخته بود. مرکز فرماندهی ناحیه که از این حادثه برآشفته بود، بازرس ویژهای به نام لیو چانگفا – لیوی درازگیسو – را فرستاد که مشکل را حل کند.
لیو، آدمی خام و ناشی، اهالی ده را دسته دسته به ادارات دولتی احضار کرد و کلی سین جیمشان کرد که میشود همه را روی آن ضبط صوتِ عهد بوقی شنید. نتیجه؟ هیچی! پس از این حادثه، مو یان در داستان «خر سیاه» مسئولیت مسموم کردن خر خانواده هان را انداخت گردن هوان دون و هرچند برای پرونده ای که ظاهرا بن بست بود، راهی گشود، کی یک کلمه از حرفهای رمان نویس را باور میکند؟
حالا میخواهم به تو بگویم لَن جیفَن، که در همان روز و ماهی به دنیا آمدهای که من؛ منظورم تویی، خودت میدانی کی هستی؛ اما من بهت میگویم او؛ خب، او پنج سال و خردهای از سنش میگذشت و هرچه بزرگتر میشد، لکه مادرزادی صورتش کبودتر میشد. قبول، پسربچه زشتی بود، اما پرنشاط، سرزنده و چنان سرشار از انرژی که به زمین و زمان بند نمیشد.
حرف چی؟ مدام ور میزد و لحظهای زبانش بند نمیآمد. مثل برادر ناتنیاش جینلن، لباس میپوشید، اما چون قدش کوتاهتر بود، لباس همیشه به تنش زار میزد. سرآستینها و آستین پیرهن را تا میزد و میشد عینهو گنگستر کوچولو. میدانستم پسربچه خوش قلبی است که میداند مردم راحت به او علاقهمند نمیشوند و گمانم این را مدیون بلبل زبانی و لکه مادرزادیاش بود
- حجم فایل : 161 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 675 ص