پیش نمایش
دانلود کتاب غریبه اثر ایان رید pdf
حالا این چی هست؟ «فلاتسم.» «فلاتسم؟» «بیشتر دوربینها برای خودشون اسم دارن. بذار به حساب شوخ طبعی مهندسها، بهش عادت میکنی. فلاتسم روی یه بازوی متحرک با قابلیت باز و بسته شدن سوار میشه. چتسم هم باید همین جاها باشه.» میگویم چه سرو شکل زمخت و بدترکیبی داره. ترنس میگوید من از تکنولوژی های جدید خیلی سر در نمیارم، اما همه چیش استاندارد و کاربرپسند طراحی شده.
فقط برای طراحیش به مدرک مهندسی کامپیوتر احتیاج داری، نه برای استفاده ازش، بذار نشونت بدم. گیرهای از داخل یکی دیگر از کیفها در میآورد: «اگه بتونی یه دقیقه نگهش داری من لنزها رو آماده میکنم.» ترنس لنز را انتهای بازوی متحرک نصب میکند که نگاهی به داخل کیف میاندازم. پُر است از انواع و اقسام تجهیزات، قطعات یدکی و انواع گیرهها و قلاب بعد زیر ابزار فلزی چیزی توجهم را جلب میکند:
یک عکس قدیمی، نه روی صفحهی نمایشگرش بلکه چاپ شده روی کاغذ. ترنس کنارم میایستد و ناگهان زیپ کیف را میبندد و میگوید: خوبه. حالا بدهش به من. میلهی فلزی را از دستم میکشد. نمیتوانم با اطمینان بگویم، شاید هم خستهام و اشتباه میکنم، اما به نظرم رسید عکس من بود؛ متعلق به چند سال قبل، در واقع خیلی وقت قبل. به سختی میتوانم خودم را در آن عکس بشناسم. (ص144)
اما تقریباً شک ندارم که خودم بودم، ایستاده با دستهای آویزان از دو طرف و پیراهنی شطرنجی به رنگ آبی و سفید. عجیب این که اصلاً یاد نمیآید از این پیراهن داشته باشم و هیچ یاد و خاطرهای هم از گرفتن آن عکس ندارم. یعنی آنقدر زمان گذشته که حافظهام دیگر یاری نمیکند؟ ترنس بازوی متحرک را سرهم بندی و کنار تختش جاسازی میکند. من را به سمت راهرو هدایت میکند و میگوید:
«میدونی چیه؟ ولش کن فردا خودم تنهایی تمومش میکنم از کمکت خیلی ممنون.» میگویم البته. از اتاقت سرو صدا میاومد به خاطر همین اومدم ببینم کمکی از دستم برمیاد یا نه. «متأسفم رفیق، از اینکه داریم کارمون رو شروع میکنیم خیلی هیجان زدهم. سرو صداهای من بیدارت کرد؟» هنوز خوابم نبرده بود. «سعی میکنم از این به بعد بیشتر مراقب باشم. (ص145)
ما، من و هِن، فکر نمیکردیم صدامون برسه طبقهی پایین و مزاحم تو بشه. میدونی، ترجیح میدم شبها کار کنم، کمک میکنه بهتر بخوابم.» مگه تو هم استرس داری؟ «نه. نه. به هیچ وجه، ابداً. شوخی میکنی؟ نه. من هیجان زدهم و از خوشحالی سر از پا نمیشناسم. همه چی داره طبق برنامه پیش میره»
سعی میکنم یکبار دیگر داخل اتاق را دید بزنم، اما ترنس طوری ایستاده که جلو دیدم را گرفته. اینجا همه چیش برام تازگی داره: اتاق تازه، تختخواب تازه. تازه دارم میفهمم وقتی از گرمای اینجا حرف میزدی شوخی نمیکردی. دارم به این نتیجه میرسم به اندازهی بقیه به خواب احتیاج ندارم و به نظرم الکی این همه بهش بها میدن. من که این طور فکر میکنم
- حجم فایل : 44 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 244 ص