فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب فقط ده ساعت اثر احمد پوری pdf
یادداشت های حامد مفصل بود، طبیعی است وقت نکردم آن شب همه را بخوانم، اما با یکی دو بار ورق زدن توانستم مضمون شان را بفهمم. درباره مرگ مشکوک بهروز، پسرخاله اش، نوشته بود. همین طور درباره حسام، شوهرخاله اش، و خانم جون، مادربزرگش. نصف نوشته هایش درباره رؤیا بود، زن سابق بهروز. چندین صفحه درباره سیما، نامزدش، نوشته بود که دو سه سالی باهم بودند. درباره من هم یادداشت هایی داشت اما انگار ناخودآگاه بداند که قرار است من اینها را بازنویسی کنم، جزئیات را ننوشته بود. برعکس، درباره رؤيا گاه می دیدم چه ریزه کاری هایی را نوشته است.
بایست همه را به دقت می خواندم. هنوز نمی دانستم با آنها چه کار کنم. از طرفی فکر می کردم اگر جواب منفی بدهم، شاید رفتنش را یک ماهی جلو بیندازم و این را نمی خواستم. پاسخ من، بله بود. بله، مینویسم حامد جان، حتما مینویسم. سعی می کنم به بهترین شکل بنویسم که تو راضی باشی. می نویسم تا تو راحت و خوشحال ترکمان کنی. می نویسم تا ذره ای از محبت های تو در این سال ها را جبران کنم. می نویسم تا بگویم دوستی، آن هم از نوع دوستی من و تو، حرف اول را در جهان می زند. بله حامد جان، مینویسم. حتما.
حامد چهار ماهی است که رفته؛ به قول خودش به تاریکی پرت شده. نوشته هایش مانده اند و من که باید نظمی به آنها بدهم. تنها چاره من تدوین یادداشتهاست، در واقع تدوین زمانی، هر چند که گاه ناممکن می شود. به هر حال تلاشم را خواهم کرد. اگر گسست و حفره درشتی بین یادداشتها ببینم پر می کنم و آنها را به هم وصل می کنم. بعضی جاها، ناگفته ها را خودم اضافه خواهم کرد. حامد از همه چیز خبر نداشت. مثلا از جلسات مشاوره سیما و رؤیا، زن بهروز، با من. سوگند پزشکی ام اجازه نمی داد او را در جریان حرفهای این دو بگذارم. اما الآن احساس می کنم در مواردی از خط قرمز سوگندم عبور خواهم کرد، البته با جرح و تعدیل و تا حدی که برای انسجام این کتاب لازم باشد.
- حجم فایل : 61 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 224 ص