پیش نمایش
دانلود کتاب قاضی اثر ایوان کلیما pdf
ساختمان دانشکده را روی خاکریز ساخته بودند و از پنجره های شاخهٔ غربیاش منظره قصر و یک پیکرۀ نیمتنه عظیم پیدا بود؛ این پیکره در خلال تمام سالهای تحصیلم آنجا بود. اندک زمانی بعد از فارغ التحصیل شدنم، خرابش کردند. شاخهٔ جنوبی ساختمان تقریباً به کنسرواتوار چسبیده بود و در شبهای گرم تابستان که پنجرهها باز بود، صدای بیپایان تکرارهای مشق پیانو و صدای بلند ترومبونها را میشنیدیم که آواز همسرایان پخش میشد.
خیابان بعدی که به طرف شرق میرفت، با گورستان و کنیسه قدیم – جدید ابتدای محلهٔ یهودی نشین را مشخص میکرد، از وجود این محله خبر داشتم اما در تمام آن چهار سال پایم را به آنجا نگذاشتم. موقعی که این ساختمان را میساختند آن را یکی از موادِ حقوقیِ اعتقاد به مدرنیسم و هواخور بودن معماری تلقی کردند، درست عین آن ماده حقوقی دیگر که میگفت نظام قضایی باید بر اساس اصول عدالت، آزادی، هماهنگی و برابری در پیشگاه قانون بنیان نهاده شود.
از آن ایام همه چیز تغییر کرده بود؛ فقط همین ساختمان باقی مانده بود. و برای پنهان کردن هدف حقیقیاش، در سالن ورودیاش یک پرچم سرخ آویخته بودند و در تحسين قانون سوسیالیستی رویش شعار «نیروی پشتیبانِ ساختن سرزمین مادری سوسیالیستی» را نوشته بودند. هنوز تشویشی را که روز اول ورودم به سالن ورودی دانشکده به تمام وجودم چنگ انداخته بود، به روشنی تمام به یاد می آورم. (ص314)
تمام دور و اطرافم را گروههای ناآشنا فرا گرفته بودند. بخشهایی از گفتگوها و جملههای نامفهوم را میشنیدم. چیزی که از همه بیشتر بیدل و جرئتم میکرد، این بود که اکثر دانشجویان درباره مطلبی که من از آن کاملاً بیاطلاع بودم، چیزهایی میدانستند: موضوع رشته تحصیلی جدیدم. باز خودم را در وضعیت سابقم مییافتم: تنها آدم غیرمبتدی در میان مبتدیان. اما این بار از هاله شهید محروم بودم، هیچ امیدی به همدلی یا رواداری هم نداشتم.
حس نامناسب بودنم برای رشته تحصیلی انتخابیام به قدری نیرومند بود که تا سالها بعد، همچنان کابوس میدیدم. بارها و بارها خواب دیدم که در برابر هیئت داوران رداپوش ایستادهام و حتی جواب ابتدایی ترین سؤالها را هم بلد نیستم. هدف از علم حقوق چیست؟ حقوق طبیعی چیست؟ حقوق مادی چیست؟ نمیدانم اما به نظرم، آقایان با اینکه میدانستند چرند میگویم در پرتوی آنچه به اثبات میرساندم، راه فراری مییافتند.
من فارغ التحصیل شدهام، دیگر مجبور نیستید از من امتحان بگیرید. بعد ممتحنها میزدند زیر خنده؛ یادم میآید یک بار از زیر رداهای بلندشان آلات موسیقی درآوردند. ترومپت، فلوت و ترومبون، و فانفار اجرا کردند تا فضاحتی را که به بار آورده بودم، لاپوشانی کنند. این رؤیا حتی موقعی هم که فهمیدم بیخبریام از مبانی حقوقی، بهترین زمینه ممکن برای رشته تحصیلیام بوده است، باز همچنان اسباب دردسرم میشد. (ص315)
روی هم رفته، اطلاعات بعضی از استادانم هم بیشتر از خودم نبود، اگر هم بود تلاش میکردند دانسته هایشان را از یاد ببرند تا در ذهنشان فضایی برای تعابیر نوین انقلابی باز شود. همکلاسی های جدیدم به لحاظ ظاهر و روحی با همکلاسیها و رفقای قدیمم فرق داشتند. لباسهایشان به طرز نامتعارفی شیک بود و در اکثر موارد فکر و ذکرشان بیش از آن که معطوف موضوعهایی باشد که به نظرم مهم و شایان توجه بودند، دنبال فوتبال و بار و خوابگاه دخترها بود.
- حجم فایل : 155 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 691 ص