پیش نمایش
دانلود کتاب قطار به موقع رسید اثر هاینریش بل pdf
در پاریس هم جندهای را به فحش بستم. نصف شب بود، بد کردم. هوا سرد بود. آمد طرف من… تقریباً پرید به من و من از انگشتها و نوک دماغش دیدم که دارد مثل بید میلرزد، از گرسنگی میلرزد. وقتی گفت «بیا» اقم گرفت و هلش دادم. دورش کردم. ولی خوب این بیچاره، هم میلرزید و هم زشت بود و دراین خیابان پت و پهن، تک و تنها و بیکس بود.
شاید اگر در تخت خواب زهوار در رفتهاش پهلویش میخوابیدم و فقط کمی گرمش میکردم خوشحال میشد. ولی من هلش دادم توی جوی آب و حرفهای بد تا توانستم گفتم. کاشکی میدانستم آن شب چه بر سرش آمده. شاید خودش را انداخته باشد توی رودخانه سن. برای اینکه این زن به قدری زشت بود که احدی به او رغبت نمیکرد و از همه دلخراشتر اینکه اگر بَرو روئی داشت با او تابه این حد به خشونت رفتار نمیکردم…
اگر بر وروئی داشت این قدرها شغلش به نظرم نفرت انگیز نمیآمد. شاید توی جوی آب نمی افتاد و شاید هم من با کمال میل خودم را در کنارش گرم میکردم و البته کارهای دیگر هم. خدا بهتر میداند که اگر خوشگل بود چه اتفاقی میافتاد. این وحشتناک است که آدم با کسی رفتار زننده ای بکند، فقط به این علت که طرف به نظرش زشت میآید.
اصلاً آدم زشت وجود ندارد. چه موجود بیچارهای. خدا من را بیست و چهار ساعت پیش از مردن ببخشد، ببخشد که این جنده بیچاره بدترکیب لرزان را هل دادم، آنهم شب، در آن خیابان بزرگ خالی از عابر پاریس. جائی که هیچکس بجز من وجود نداشت که مشتری او باشد. خدا من را برای همه این چیزها ببخشد.
- حجم فایل : 30 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 142 ص